نشاندن ابو علی محمد بن علی اللّیث را به امارت سیستان در یکشنبه غرهٔ ماه محرّم سنة ثمان و تسعین و مایتی
پس مردمان برو اتفاق کردند و او را بیعت دادند و او خزینه هاء برادر برگرفت و روزی سپاه همی داد و همی بخشید و ستورگاه ومرکبان و هرچه بود فرو گرفت و کارها بر او قرار گرفت چنان که شاعر گوید:
شعر
اَلَا اِنَّ الاَّمِیرَ اَبَا عَلیِّ عَلَا فَعَلاَ اِلَی اَعلَی الَسّماءِ
هَوَالمَلِکُ الذّی یُحیی المَعالِی بِاِفناءِ اِلمعدا(۲) و بِا لسَّخاءِ
لَقَد بَدَاء (٣) اَلاَّنَام بجُوِدِ کفِّ کَمَا فاَق البَرِیَّة بِالبَهاءِ
پس معدل، کرمان همه غارت کرد و مالی به دست کرد و رفت تا به سیستان با مالی بزرگ بی اندازه وبه نزدیک برادر شد، برادر اورا بنواخت، باز اندیشه کرد که مگر او طمع ولایت کند، معدل را بند بر نهاد وبه ارک فرستاد وموکل برو کرد وهر روز آنچه بایست همی فرستاد وندیمانش را زی او فرستاد ومطریان و کنیزکان و غلامان، گفتا: تو خوش خور[و] من بدان کردم تا فتنه نخیزد که اکنون ما ماندیم نباید که نیز مخالفتی پیدا آید. و خطبه به سیستان و بُست و کابل و غزنین محمد بن علی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . اصل: وافی. ۲. کذا و ظاهراً ((العداة )). ۳. ظ: برع.
بن اللّیث را همی کردند. پس چون لیث علی رابه بغداد بردند و سُبکَری خویشتن از جمله بندگان مقتدر شمارید، مقتدر نامه نوشت نزدیک احمد بن اسمعیل بن احمد صاحب ماوراء النهر و خراسان، وعهد سیستان به او فرستاد وفرمان داد که سپاه به سیستان(۱) فرست. احمد بن اسمعیل حسین بن علی بن الحسین المرورودی را اینجا فرستاد به سپاه سالاری، و خواهرزادهٔ خویش را با او بافوجی سپاه بفرستاد، و محمد بن علی بن اللّیث تجربت کرده نبود هنوز اندر کارها، و با حسینِ علی سپاهی آراسته بود، و محمّد بن علی بن اللیث سپاه بسیار جمع کرد سوار و پیاده و حشرِ روستائی، و به قصبه اندر نبود تا او به در شهر آمدی، برفت برامتو(٢) شد پذیرهٔ او، و آنجا حرب آغاز کرد و احمد بن محمد عمرو را که نیاگفتندی بر شهر خلیفت کرد، و این روز شنبه بود یازده روز باقی از جمادی الآخر سنهٔ ثمان و تسعین و مایتی، و بسیار حرب ها بکردند آنجا هر روز، تا روز پنج شنبه سه روز گذشته از رجب، و مردم هر روز(۳) بسیار از هر دو گروه کشته شد، چون روز پنج شنبه بود یاران حسین [بن] علی همه برابر دست به تیر انداختن بردند و دیگر سلاح ها کار نفرمودند، تیر باران صعب کرد[ند]،وحمله هاء گرم آوردند، آن مردم حشری هزیمت کرد، ناشکری چون هزیمت دید نیز براندن گرفت، تا زان حشریان اندران هزیمت نحو سه هزار مرد کشته شد. ومحمّد بن علی اندر شهر آمد روز آدینه کیر مردمان تدبیر کرد که چه باید کرد، اخر بر آن نهادند که برادر را بیرون باید گذاشت تا دست تو [بدو] قوی باشد، برادر را بگذاشت(۴) و بسیار نیکوئی گفت و کرد. برادر اورا گفت: ترا قصبه نگاه باید داشت تا من شارستان [نگاه دارم] برادر گفت: نیک آید، فرود آمد که قصبه نگاه دارد، اندر ساعت برادر او معدلِ علی طبل بزد و درهاء شارستان فروگرفت و خلاف پیدا کرد بر برادر خویش، چون چنین بود محمّد دانست که ممکن نشود بر دو روی دشمن حرب کردن، روز هفتم شهر بگذاشت و بر راه کش به بُست شد.