عمل بوسعد جیمرتیآمدن امیر بوالفضل روز پنجشنبه ذی الحجّه سنهٔ تسع و عشرین و اربعمائه

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و به شهر اندر آمد روز آدینه، [پس] احمدبن طاهر و سحاق کاژبن(٣) و شنکلیانِ بسکر دو هزار مرد جمع شده بد و بریان(۴) آمدند به حرب امير بوالفضل، [و امیر بوالفضل] از داشن برفت و عیّاران شهر و سرهنگان و شحنگان، و آنجا حرب کردند، و ایشان را غلبه کردند، و بسیار سالاران ایشان را بگرفت، و احمد طاهر و سحن کاژبن(۵) و بگریختند که کسی ایشان را ندیده و همه را به ارگ محبوس کرد، و اندرین مال : بندی کندک بشکست [و] درِکرکوی آب برد، روز شنبه یازدهم از محرّم این سال، و با عمر با لبث و پسرش و با تاجر بر(٦) شنكلیان یکی بودند و همه گرفته،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. ترکمان، در اینجا مراد طایفهٔ معروف به سلاجقه اند که در بعض تواریخ آنان را غز می نویسند، و این ترکمانان از اواخر قرن سوم هجری دسته دسته از ترکستان به طریق خانه کوچ با حشم و خرگاه ها وارد ماوراءالنهر شده و مسلمان می شدند و بدین دستاویز مرتع و جایگاه می گرفتند و چون امرای ماوراء النهر با نركان خطای و دشت قبچاق که کفار بودند در این وقت همواره جنگ داشته اند مقدم این طوایف را مغتنم می شمردند، و از این جمله یک دسته در حدود سنه ۳۷۵ و به قولی ٣٣٤ به ماوراء النهر و از آنجا به خراسان افتادند و از خراسان هم دستهٔ دو هزار نفری معروف به ترکمانان ارسلانی به کرمان و عراق و آذربایجان رفتند، خلاصه طوایف ترکمان در خراسان به فساد پرداختند و رؤسای آنان پسران سلجوق بودند و تاریخ آنان معروفست و مراد از ترکمانان در اینجا همین طوایف اند که رؤسای آنان طغرل - بیغو - چغری و ابراهیم ینال بودند، و اینها در ٤٣١ مسعود بن محمود را بشکستند و خراسان را پاک متصرف شدند و چیزی نگذشت که عراق را تا بغداد گرفتند ۲۴۷- و باز دستهٔ دیگر از همین طوایف از ماوراءالنهر پیش آمدند موسوم به غزو آنها بودند که در سنهٔ ٥٤٨ سنجر را گرفتند و در قفس کردند و خراسان را بغارتيدند و خراب ساختند.

۲. کذا برونج.                      ۳، ۲، ۳ کذا؟                       ۶.بر، به معنی: با




شدند؛ و اندر سنهٔ ثلثين و اربعمائه(۱) غلّه گران شد، تا خرواری گندم به صد و سی درم شد، و امير بوالفضل فرمود تا بارهٔ سیستان نو برآوردن گرفتند، و اندر سنهٔ اثنی و ثلثين باره شارستان تمام شد بر دست امیر بوالفضل؛ باز احمدِ طاهر مردم بسیار جمع کرد و با ترکان یکی شد و به درِ کرکوی فرود آمد و پیش زِرِه غارت کردن گرفت، و دخل ها به سبب وی بسته گشت، و امير بوالفضل از سلطان مسعود لشگر خواست و نفرستاد، اندران حدیث فروماند، چاره نديد تا هم از تركمان تقویت جست، و کس فرستاد، و آخر امیر باصر برفت و ارتاش(٢) رابا پنج هزارسوار بیاورد، اندر ربیع الاول سنهٔ اثني و ثلثين و اربعمائه و ترکما[نا]ن هر روز به در شهر از جهت احمدِ طاهر تاختن همی، آوردند، آخر احمدطاهر مردم پیاده و سوار ترکمان همه برگرفت و به درِ طعام شد، چون ارتاش بیامد به پای ارک فرود آمد، امیر بوالفضل نزدیک او شد.