دوران مهدی

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲

محمد بن عبدالله منصور که مادرش ام موسی دختر منصور بن عبدالله بن ذی سهم بن یزید حمیری است در همان روزی که منصور در گذشت بیعت وی بانجام رسید و ربیع از هاشمیان و فرماندهانی که در مکه بودند برای بیعت گرفت و صالح بن منصور و موسی پسر مهدی نیز حاضر بودند آنگاه مناره مولای ابوجعفر را با خبر مرگ منصور ووصیتش نزد مهدی فرستاد و مناره دوازده روزه به بغداد آمد  و مهدی آنجا بود، پس فرماندهان و هاشمیان و دیگران را فرا خواند تا بیعت نمودند. 

خورشید در آن روز در 24 درجه و 50 دقیقه میزان بود قمر در 20 درجه و 50 دقیقۀ جوزاء زحل در 18 درجه و 50 دقیقۀ میزان مشتری در 17 درجه و 40 دقیقۀ جدی مریخ در 5 درجه و 40 دقیقۀ جوزاء در حال رجوع زهره در 25 درجه و 40 دقیقه میزان عطارد در 18 درجه و 10 دقیقۀ عقرب رآس در 9 درجه و 10 دقیقه ثور

مهدی وصیتنامۀ ابو جعفر را بر مردم خواند و چنین نوشته بود: 

بنام خدای بخشایندۀ مهربان این وصیت نامۀ بندۀ خدا  امیر مؤمنان است به مهدی محمد پسر امیر مؤمنان ولیعهدی مسلمانان هنگامی که او را پس از خود وصی و جانشین خود ساخت بر رعایای مسلمانان و ذمیان و حرم خدا و خزائن و زمین خدا که آن را بهر کس از بندگانش بخواهد میراث می دهد و انجام نیک برای پرهیز کاران است».

همانا امیر مؤمنان تو را وصیت می کند که به پرهیزکاری خدا در هر سر زمنی و فرمان بردنش در بارۀ بندگان و تو را از فسوس و پشیمانی و رسوایی رستاخیز بیم می دهد پیش از رسیدن مرگ و انجام نیستی هنگامی که بگویی: پروردگار من چرا تا مدتی نزدیک مرا مهلت ندادی هر گز که بگویی پروردگار من چرا تا مدتی نزدیک مرا مهلت ندادی هر گز کجا تو را مهلت دهند با آنکه اجلت رسیده باشد و بگویی پروردگار من مرا باز گردان شاید که من کار شایسته پس می بینی آنچه را دستهای تو پیش فرستاد و دوپایت دان شتافته و زبانت آن را گفته و اعضایت بر آن همداستان شده و دو پایت بدان شتافت  و زبانت آن را گفته و اعضایت بر آن همداستان شده و چشمت بدان نگریسته و ضمیرت آن را پذیرفته است پس بر آن پاداش کامل داده شوی اگر بد باشد ببدی و اگر نیک باشد بنیکی پس باید که پرهیزکاری خداشان تو باشد و فرمان بردن او اندیشه ات در دین خود از خدا یاری بخواه و بدان بخدا تقرب جوی و نفس خود را مؤاخذه کن و آن را بدست و آن را بدست هوی مسپار هر گز بر کار بد اصرار مورز چه کسی سنگین بار تر و گنه کار تر و مصیبت زده تر و سو گوارتر از تو نیست زیرا که گناهانت روی هم آمده و کار هایت انباشته شده چون خدا تو را سر پرست رعیت ساخته است تا در میان آنان حتی در بارۀ ذره ای داوری کنی پس همگی از تو باز خواست می کنند و بر کارهای کارمندان ستمگر خود مجازات می شوی چه خدا می گوید« همانا تو مردنی ای و آنان نیز مردنبیند سپس شما روز قیامت نزد پرور دگار تان خصمی می کنید»

گویا تو را می بینم که پیش روی خدای قهار باز داشت شده ای و یاران تو را رها کرده و یاوران تو را تسلیم نموده اند؛ و لغزشها گرد نگیرد تو گشته  و گناهان تو را گرفتار ساخته است؛ ترس بر تو فرود آمد و نا توانی از پایت در آورده است؛  رهانت تباه گشته و چاره ات اندک شده است؛ حقها را از تو گرفته و مردم تو را قصاص کرده اند در روزی که هول آن سخت و محنت آن عظیم است دیدگان در آن خیره می شود (هنگامی که دلها) آکنده از خشم نزدیک گلوها است. و ستمگران را نه خویشی است و نه شفیعی که مطاع باشد» پس حالت در آن روز چه خواهد بود آنگاه که خلق  با تو ستیزه کنند و حق آنان از تو گرفته شود؛ هنگامی که نه نزدیکانی است تا تو را نجات دهند و نه خویشانی تا از تو حمایت نمایند. در آن روز کیفر کردار ها تعقیب شود و شفاعت پذیرفته نگردد و میزان عدل در میان باشد و حکم قطعی صادر شود خدا گفته است آن روز ستمی نیست همانا خدا تند حساب است پس بر تو باد که برای نگهداری دینت اماده باشی و برای نجات خودت کوشش کنی گردنت را از بند رها کن و امروزت را غنیمت شمار و از فردایت بر حذر باش و از دنیا خویش پرهیز کن چه آن دنیایی است  فریبکار و هلاک سازنده و باید که نیت خود را برای خدا راست گردانی و نیازت بوی بسیار باشد. و باید که داد گریت گسترش یابد و عدل تو همه را فرا گیرد و از ستمت در امان باشند. در میان رعیت به مساوات داوری کن و برای خشنود ساختن خدا کوشا باش و یاران خود را از دینداران ر گزین و بهرۀ مسلمانان را از مالها شان بده و خراج و غنیمتشان را بیدریغ بپرداز و مقرری آنان را مرتب برسان و خرجی سالانه و ماهانه شان را زود پرداخت کن شهر ها و سر زمینها را با سبک کردن خراج معمور ساز و مردم را با خوش رفتاری و حسن سیاست بصلاح آور از همه کار ها در نظرت مهمتر آن باشد که اطراف خود را حفظ نمایی و مرزها را مراقبت کنی و در گسیل داشتن دسته های سپاه شتا ورزی از خدای عزوجل توفیق بخواه برای جهاد و حمایت دین او و نابود کردن دشمنش با پیروزی ای که خدا بمسلمانان می دهد و در دین آزاد شان می سازد و در این راه جان و شرف و درارئیت را بده و در شب و روزت به سپاهیانت رسیدگی کن و مراکز سواران و بار انداز های سیاهاین را بشناس و پناهندگی و جنبش و نیرویت بخدا و اعتماد و زورمندی و تو کلت بر او باشد چه او تو را کفایت می کند و بی نیاز می سازد و یاری می دهد و او کمک دهد و یاری کند بس است. 

و پس از آن بوی دستور هایی داد که باو نوشتن آنها کتاب طولانی می شود و بدین جهت بهمان صدوروصیت اکفتا کردیم.

مهدی در مرگ منصور سخت بی تابی کرد و واردین بروی در آمدند و او را تسلیت می دادند و هر گروهی  آنچه می توانستند می گفتند تا آنکه شبیب بن شیبه در آمد و او را تسلیت داد و سپس گفت ای امیر مؤمنان خدا آنگاه که دنیا را بخش می کرد جز بر تر و بالاتر آن را برای تو نپسندید پس جز مانند همانچه خدا از دنیا برای تو پسندید از آخرت برای خویش مپسند و بر تو باد بپرهیزکاری خدا چه آن بر شما فرود آمده و از شما گرفته شده و بشما باز گردانده شده است. 

ربیع در غرۀ محرم با کلید های خزینه ها رسید ومهدی در نیمۀ محرم مردم را بار دار و ربیع را فرمود تا دفتر مالهای گرفته شده را بیاورد و پی هر ک که ابو جعفر چیزی از دارئیش را گرفته بود فرستاد و او را فرا خواند و روی بآنان آورده گفت : همانا امیر مؤمنان منصور به حکم آنکه خدا امور شما را در عهدۀ او نهاده و اداره کردن شما را ازوی خواسته بود چنانکه پدر مهربان صلاح اندیش فرزند خویش است به صلاح شما اقدام می کرد و خیر اندیشی  او برای  شما از خودتان بیشتر بود و آنچه را شما خود برای خود حفظ نمی کنید برای شما نگه می داشت و بدینجهت آن قسمت از دارایی شما را که بیم داشت از دست شما برود، رای شما نگهداری کرد  و اینها مالهای شما است که شمارا مبارک باشد، پس امیر مؤمنان را از اینکه در رسانیدن این مالها بشما دیر کرد حلال کنید. 

عبدالله بن ربیع حارثی چون دید که مهدی مالها را رد نمود و زندانیان را آزاد کرد و بیمناکان را امان داد و ناداران را جائزه بخشید گفت: از منصور شنیدم که چون هنگام رفتن به مکه با مهدی وداع می کرد باو گفت: من مردم را سه صنف گذاشتم: ناداری که جز بدارائیت امید وار نیست و بیمناکی که فقط بامانت امید وار است و زندانی ای که جز از تو امید فرج ندارد؛ پس هر گاه زمامدار شدی طعم رفاه و آسودگی را بآنان بچشان اما اندازه را نگهدار.

مهدی چون خبر یافت که عقبة بن سلم هنائی مردمی از ربیعه را کشته است، او را از حکومت یمامه و بحرین عزل کرد و گفت: خدا مرا نبیند که گناهش را بپذیرم وبکارش راضی باشم. پس چون عقبة بن سلم وارد شد، حسن بن قحطبه او را ملاقات کرد و باو گفت: ای عقبه خود را بآتش در آوردی گفت: ای ابو الحسن با من بانصاف سخن نگفتی، خود را بآتش در آوردم تا ننگ را از تو بردارم  پسری از مردم یمامه از قبیلۀ ربیعه رسید که عقبة بن سلم پدر و عمو و دو خالو و پنج برادرش را کشته بود پس بردر کاخ مهدی بکمین  او ایستاد و چون عقبه با موکب خویش می گذشت با کارد مسومی او را زد و کشت و آنگاه که او را گرفته نزد مهدی بردند و از داستانش پرسید داتان خود را برای مهدی گفت و مهدی می خواست او را رها کند اما فرماندهان بسخن آمدند و گفتند: بخدا قسم از کشتن عقبه بروی قصاصی نیست لیکن اگر رها شود هر روز سگی از سگها بر فرماندهی می تازد و او را می کشد پس مهدی  دستور داد که او را گردن زدند. 

در دوران مهدی در سال 159 یزید بن منصور حمیری برای مردم حج گزارد در سال 160 خود مهدی و دستور داد تا برو سعت مسجد الحرام و مسجد رسول خدا افزوده شد در سال 161 موسی بن مهدی در سال 162 ابراهیم بن جعفر بن ابی جعفر در سال 163 علی بن مهدی  که مادرش ریطه دختر ابو العباس است. 

در سال 165 صالح بن ابی جعفر در سال 166 محمد بن ابراهیم بن محمد بن علی در سال 167 ابراهیم بن یحیی بن محمد بن علی در سال 168 علی بن مهدی. 

در سال 159 رومیان تا سمیساط آمدند و مردمی بسیار اسیر گرفتند، پس غلام خود صغیر را بر سر آنان فرستاد تا مسلمانان را رهایی داد؛ و عباس بن محمد مردم را بجهاد برد و تا آنقره رسید، در سال 160 ثمامة بن ولید عبسی بجهاد رفت. 

در سال 161 عیسی بن علی بجنگ رومیان رفت و سپاه روم باوی روبرو شدند و او را محاصره کردند.

در سال 162 حسن بن قحطبۀ طائی فرماندهی داشت.

در سال 163 هارون مهدی بجهاد رفت و سمالو را فتح کرد.

در سال 164 نیز هارون تا خلیج قسطنطینیه پیش رفت.

در سال 166 ثمامة بن ولید

در سال 167 فضل بن صالح

در سال 168 محمد بن ابراهیم. 

فقهای دوران مهدی عبارت بودند از: 

محمد بن عبدالرحمان بن ای ذئب ابراهیم بن محمد بن ابی الحسن سعید بن عبدالعزیز جمحی عبدالعزیز بن ابی حازم عبدالحمید مدنی یونس ابن اسحاق سبیعی حجاج بن ارطاة نخعی، سفیان بن سعید ثوری، شریک ابن عبدالله نخحی یحیی بن سلمة بن کهیل سلمة الاحمر ابراهیم بن سعد زهری، ابو مخنف لوط بن یحیی، سفیان بن حسن حمانی جعفر بن عتاب یحیی بن ابی زائد علی بن مسهر محمد بن مروان سدی، زیاد بن ای طفیل عبدالرحمان ابن مالک، مالک بن فضیل ابو محمد بن محمد بن جابر یمامی، ابو اشهب جعفر بن حیان عطاردی سلمة بن علقمه سعید بن ایاس خالد بن دینار جریر بن حازم ازدی شعبة بن حجاج ، حماد بن سلمه مهدی بن میمون موسی بن علی بن ریاح عبدالله بن لهیعه جعفر بن غظریف بقیه بن  ولید حمصی عبدالسلام ابن عبدالملک دمشقی.