رفتن شاه معظّم رکن الدین محمود به ولایت خبیص

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و شهر خبیص را بگرفت، و مردم آن ولایت را مستظهر و ایمن گردانید، و از آنجا به دیه کرد رفت و قلعهٔ آن را بگرفت، و از آنجا به حق(۱) رفت و آن نواحی را مسخر گردانید. بعد از آن به پای حصار [هشتاد] طاق(٢) شد، و منجنیق ها بر کارکرد و حرب آغاز کرد، تا مردم آن قریه فریاد عجز برآوردند و به جان امان خواستند و قلعه را تسلیم کردند و مالی که در آن قلعه بود به تمامی به دست آمد و در همه مواضع مردان و معتمدان بنشاند، و آن نواحی هر چه ازین طرف کوه بود همه او را مسلّم گشت، و مردمان بدو شاد و خرم بودند، و از شهر کرمان سلطان محمود شاه از خویشان و متعلّقان خود با اسبان تازی و هدیه هاء بسیار جمعی را به خدمت شاه معظم رکن الدّین محمود فرستاد، و او مدت یک سال در آنجا مقام کرد، و شهر خبیص را باره ای بساخت و خندقی فرو برد، در آن سال به سبب عفونت گرمسیر در آن ولایت بیماری صعب روی نمود، وخلقی بیمار گشت، و بیشتر مردم بمردند، و شاه معظّم رکن الدین محمود نیز بیمار شد و تمامت یاران اوهمه بیمار گشتند، وچون چنین بود او را در محفّه به ولایت نیه آوردند و یک سال در آن بیماری حلیف فراش بماند، چون صحت یافت به نزدیک پدر کس فرستاد که مدت چندین گاهست تا این فرزند جلاء وطن نموده است، و به انواع مشقتِ غربت و تجربهٔ روزگار مشاهده کرده، امروز خدمت پدر پیر شده است،واجب آن است که این فرزند را از ولایت نصیبه ای پیدا کند، این معنی را جوابی نیافت، دو سه کرّت دیگر کس فرستاد و همین نوع عرضه داشت هیچ جوابی به صواب نفرمودند، تا بنوئی(٣) عداوت میان ایشان ظاهر گشت، و چند نوبت شاه معظّم رکن الدین محمود با نوکران(۴) خود درنواحی سجستان می آمد، ودر اطراف سیستان خرابی می کرد، تا یک نوبت با صد سوار نوکران خود به پشت شهر آمد، وبه خدمت ملک معظم نصیرالحق والدین کس فرستاد و عرضه داشت، که در بندگی تو از سوار و پیاده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. احیاء : حبق و سبق- نبق (؟).. دررود                                                                                                                           ٢. در اصل طاق، و این طاق غیر از طاق سیستان است، چه از فحوای فصل پیداست که این واقعه در کرمان روی داده و اتفاقاً در کرمان هم حصاری به این نان به نظر نرسید و بعد از مراجعه به احیاء الملوک معلوم شد اصل: هشتاد طاق است. و آن از گرمسیرات کرمان بوده است.                                 ٣. یعنی به نوی و تازگی.                                                                ۴. این اول دفعه است که درین کتاب کلمهٔ ((نوکر)) که از لغات مغولیست دیده می شود.





چندین هزار مرد لشگری اند، وخدمت ترا معلومست که مصاحب این فرزند قرب صد سوار بیش نیست، حرمت پدری و عزّت مخدومی تو نگاه می دارم و خود را در معرض تو نمی آرم، باقی تمامت لشکر را وبزرگان و برادران من که هستند همه را نامزد فرمای تا مصاف کنیم، اگر همه را جواب گویم بدان که از همه بهترم وچون که ایشان مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه(۱) راضی شوم، ملک معظم نصیرالحق والدین چون این سخن استماع کرد، اثر غضب در بشرهٔ او متمکن گشت، وآتش غیرت بالا گرفت، و تمامت لشکر سجستان را بیرون آورد و تا قریهٔ مارجوبه بیامد.