حصار گرفتن بر نام سلطان محمود، عیّاران سیستان

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و با سعیدِ حسین سرهنگی بود به درِ طعام طبل بر باره برد و همی زد و بانگ محمود همی کرد، و خطبۀ آل عمرو به او کندند(٣)مفرد خطبه کردند به نام محمود(۴). وطاهر زینب(۵) اندر شارستان نامه نبشت و جمازه فرستاد سوی سلطان محمود که حال چنین افتاد و شهر ترا صافی گشت. سلطان حسن عبدالله قاری را که

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. بربه معنی:با.

٢. بانگ محمود کردند، به اصطلاح امروز یعنی ((زنده باد سلطان محمود)) گفتند و هواداران وی اشکار کردند، و مراد محمود سبکتکین است.

3. ظاهرا ((او کندند)) بر وزن افکندند، لهجه ایست از ((افکندند)) چنان که امروز هم مردم قندهار و سیستان و هرات ((افگار)) را ((اوگار)) گویند- او فکندند هم محتمل است که ((فاء فکند)) در کتابت ساقط شده باشد-لیکن حدس اول به صحت اقریست.   

۴. مفرد خطبه کردند – اشاره بدانست که قبل از خطبه به نام امیر خلف و سلطان محمود تواما جاری بوده و اکنون آن خطبه مفرد به نام محمود شده است.(رک ص ٣٢۶).

۵. تاریخ یمینی خطی که نزد نگارنده است، طاهر بن ریب نوشته است. 


                                                                                                                                                                                                                                                    معروف بود به عبدالله ملول، به رسولی فرستاد تا حال شهر و مردمان و عیاران تّعرف کند، و او را به درستی(۱) آگاه کند، چون حسن عبدالله اینجا آمد، امیر طاهر زینب به تاختن به نزدیک سلطان شد و او را به درستی با نمود که صورت حال چیست و طاهر نزید و اندرین حدیث هیج خلاف نیست، الاّ دولت ازآن مرد بگشت، وهم به دست خود درخت دولت خویش برکند: چون محمود را یقین شد، او را خلعت داد و قبجی(٢) حاجب را با او بفرستاد که او را غلاغوش گفتندی، با هزار سوار، و طاهر زینب(٣) با او بیامد و او را به کوشۀ داشن فرود آورد، و امیر خلف هم به طاق نشسته بود متمکّن: و این همه اندر سنۀ ثلث و تسعین و ثلثمائه بود. و سوار به در طعام به طلایه همی شد ز لشکر سلطانی ، و با لیثِ با جعفرِ با سهلِ زرنجی مقدّمهٔ ایشان ، آخر امیر خلف تاختن آورد و بالیث [را] نیز بگرفت و به طاق برد و فرمود تا بکشتند ، و گروهی از سپاه سلطان بگرفت و بکشت، چون سلطان خبر شنید که آن کار مستقیم نمی گردد، به نفس خویش با سپاهی بزرگ به راه کش بیامد ، و به در حصار طاق فرود آمد، و امیر خلف حرب آغا کرد، و مشایخ و مردمان شهر همه به نزدیک محمود شدند، و قصد گشادن حصار کرد ، و ربَضِ بیرونی از حصار طاق بستدند، و قصد ربض میان کردند : امیر خلف عَجز خویش بدانست و برگشتن خاص و عام سیستان از وی ،صلح اندرمیان آورد،سلطان محمود اورا اجابت کرد که فرود آی چنانکه خواهی و چندانک خواهی، هیچ کس رابر مال و اهل تو کار نیست و به هر جا که خواهی خویشتن رااختیار کن تا ترا آنجا فرستم که به هیچ روی مردمان سیستان بر تو قرار نمی گیرند، و این شغلی نیست که من تلکف کرده ام ، تو کرده ای بر خویشتن ، چه بتوان کرد[بر] چنین حالی را که پیش آمدست؟ پس نماز خفتن شب یکشنبه دوازدهم از صفر سنۀ ثلث و تسعین، امیر خلف فرودآمد برطاق و طیلسا(۴)، به رسم علما و زهاد بر خری مصری نشسته و شمع ها فروخته اندر پیش وی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱.در اصل ((بد رشتی))

٢.اصل: قبحی، نسخۀ خطی عتبی وی را ((فتحی)) حاجب با فاو تاء مثناه آورده است و می گوید: (( احدالمحتشمین من قواد ناصر الدین سبکتکین)) و ابن اثیر چاپ مصر وی را(( قنجی)) حاجب نوشته است (ج ٩ ص ۶۰) و در این کتاب جای دیگری ((قبجی)) آورده و محتمل است در اصل (( قابچی)) که لقب ترکی حاجب است باشد زیرا بازهم این لفظ را در بارۀ ((بو علی بوالحسن باقبجی )) آورده و به جای خود خواهد آمد.

٣. تاریخ یمینی خطی که نزد نگارنده است، طاهر بن ریب نوشته است.

۴. بر طاق و طیلسان- به معنی باطاقه و دستار و طیلسان – و این «بر» به معین «با» در ین کتاب و کلمات متقدمین بسیار آمده است.