ذکر هفدهم
در صفت روش و آئین
ملک مجدالدّین کالیوینی
چون شهور سنۀ تسع و ثلاثین و ستمائه [= ۶۳۹] در آمد، درین سال ملک مجد بغایت محتشم و صاحب جاه گشت و حکام و وُلاة ولایت خراسان به سلام او آمدند و شرف الدین بتکجی که اورا ضیاء الملک گفتندی و ذکر او به تمامی به تقریر خواهد پیوست – به حکم شاهزاده یسو۱ منکو بن جغتای [۱۲۸] بن چنگیز خان به حکومت شهر هرات آمد. ملک مجد او را به هیچ حساب بر نگرفت و یرلیغ شاهزاده یسومنکو را به جبر و زور از او باز ستاند و بعد از هژده روز شرف الدّین بتکجی خایب۲ و خاسر از شهر هرات برفت.
و خرلغ و سوکو و معتبران هرات از نهیب ملک مجد خواب خوش نکردندی و دم[ی] آب بی رضای او نخوردندی. و هر ایلچی که از بیش شاهزاده باتو خان و گرگوز آمدی، ملک مجد او را عزیز داشتی و جامه های قیمتی و اسپان تازی و اصناف نفایس و غرایب و انواع تحف به خدمت باتو خان فرستادی. . کسانی را که از بیش پادشاه قاآن و امیر ارغون آقا آمدندی، در خدمت و رضاجوئی ایشان تقصیر و تَخْسیر جایز شمردی و به دیدن ایشان کم رفتی و ملتمسات و مَآرِب ایشان را در تأخیر و تعویق انداختی. و اگر ایلچیان با او غلظتی کردندی، برنجیدی. و نواب و عمال ولایات را گفتی که « هر کسی که بی حکم و اجازت من پیش جماعت رود که من از ایشان رنجیده باشم،
شعر[نظامی]
تنش را به شمشیر بی جان کنم زمین را زخونش چو مرجان کنم»
۱.جامع التواریخ؛ روضة: ییسو (یساور).
پسر پنجم جغتای بن چنگیز خان است و نام او در ورق ۱۳۶ ییسو منکر برده شده و در جامع التواریخ طبع بلوشه ص ۱۷۵ ییسومونککا. آ: تیسو فی اغلب المواضع؛ ب؛ ج: سو؛ ه: پیسوا؛ د: پیشرو. ۲.اصل: خامت.
و اگر از حَشَم و خَدَم او کسی بر رعیت تعدی کردی، در حال آن کس را به قتل آوردی و ابواب معدلت و مرحمت بر وضیع و شریف گشاده داشتی. و هر روز در نوبت خوان۱ ملکانه نهادی و هر دوشنبه پنج سر گسفند و پانصد من نان به مزار متبرک و مقام مبارک گازرگاه۲ فرستادی و از فیض عطاء خود خاص و عام را بهرۀ تمام رساندی.
و خرلغ از خوف او بیشتر ساعات و اکثر اوقات در مجلس کامرانی و منزل شادمانی به شُرب شراب [ ۱۲۹] ارغوانی مشغول بودی و با گُل و مُل و سمن و سنبل روزگار گذرانیدی و حریفی با لاله رُخان و سبز خطان کردی و گفتی:
شعر[عمر خیّام]
ز هرست غم جهان و من تریاکم تریاک خورم ز زهر ناید باکم
با سبز خطان به سبزه میْ می نوشم زان بیش که سبزه بر دَمَد از خاکم
و در ظاهر خود را به دوستی و یک پوستی ملک مجد نمودی و در باطن در دفع او کوشیدی، و در مواجهه با او تبسم و تشکر صحبت داشتی و به لَعْب و مزاح در صباح و رواح با او راح نوشیدی و ملک مجدالدّین بدان مغرور و مسرور گشتی و از دقیقه ای
شعر[متنبیّ]
اِذاٰ رَاَیْتَ نُیُوبَ اللَیْثِ بارِزَةً فَلاٰ تَظُنَّ۳ بِاَنَّ اللَّیْثَ مُبْتَسِمُ
چون بینی تو دندانهای شیر را بیرون آیند
بس گمان مبر هیچ گونه که شیر خندیده است
غافل ماندی و از دعاوی شرعیه هرچه حادث شدی آن را به شرف الدین خطیب جغرتای حواله داشتی و بر قلم و حکم او اعتماد کلی کردی. و امیر محمد عزالدین مقدم شب و روز دام کید گسترانیده بودی و دانۀ تزویر و حیل پاشیده تا به کدام فریب و به چه مکر و دستان، ملک مجد را از اوج دولت به حضیض زوال نعمت
۱. اصل:خان.
۲. گازرگاه: آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در شمال شرق هرات.
۳.اصل: تُظَنَّنَ اَنَّ اللَّیْث.
آرد. و ملک مجد به طرف او التفات نکردی و ایلچیان را به سرای او نزول فرمودی و اخراجات وارد و صادر بر متعلقان او حواله داشتی و او را رئیس جایگان۱ و زعیم سوقیان خواندی. [۱۳۰] و خرلغ را شحنۀ خُمخانه و حاکم کأس و بیمانه گفتی و متعلقان و منتسبان ایشان را بزدی و مرد سپاهی را که به ملازمت او در آمدی در باب او چندان که امکان داشتی تربیت و الطاف و نواخت ملکی مبذول داشتی.
و راوی چنین گفت که ملک مجد تا در شهر هرات حاکم بود، قُرب پنجاه کمر از زر و نقره و صد هزار دینار به ولاة ولایت و ائمبۀ شهر بخشید. و در آن وقت خِصب تمام بود و خلق آسوده خاطر و فارغ البال به کار کسب و معیشت خود می پرداختند؛ چه، صد من غله به نیم دینار و یک سر گوسفند به چهار دانگ و یک من شکر به دو دانگ [ میسر شدی].
و خلغ در هر ماه دو بار ملک مجد را به کوشک خود آوری و خَدم او را بنواختی و نواب و حجاب او را خلعت پوشانیدی. و ملک مجد نیز خلغ را به وثاق خود آوردی و به اصناف آنچه که به حشم و خَدم او داده بود، به ملازمان او دادی. بدین نوع که به ذکر پیوست، با هم روزگار می کردند و خلق را به عمارت و زراعت مأمور می گردانیدند.
۱.جایگان=چایگان: ظاهراً باید چابکان باشد.