و اما آنچه در ذات سیستان موجوست که در سایر شهرها نیست
اوّل آنست که شارستان (۶)بزرگ حصین دارد که خود چند شهری باشد (٧) ازدیگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.اسکندر در نزد مورخین پارسی قدیم و اسلامی به رومی معروف است. ٢. درین کتاب تا جائی که کاتب را ممکن بوده نقطه نگذاشته من جمله همه جا لفظ (پذیره) را (بدیره) نوشته. ٣. در اصل کلمه ای بوده که فقط (عه) از آن باقیست و آن را تراشیده (قلعه) کرده اند و ظاهراً بعد (اندر) نیز حرفی بوده و تراشیده شده که گویا (نه) بوده و بعد نونی بر (چنانکه) افزوده اند. ۴. لغت ارگ در زبان پهلوی هم مستعمل بوده و (ارک پَد) یکی از القاب دربار ساسانیان است. ۵. ابوالفرج قدّامة بن جعفر الکاتب البغدادی را کتابی است به نام کتاب خراج که از آن بیش از تلخیصی به نظر نرسیده است و در آن ملخص اسکندر را بانی شهر زرنج می شمارد و کتاب مزبور عین نسخه به تمامها نیست و نبذی از کتاب خراج و صنعة الکتابه است که در ذیل مسالک وممالک ابن خردادبه چاپ شده و معنای متن در آن کتاب نیست. مؤلفات قدّامة بن جعفر در الفهرست چاپ مصر صفحه ۱٨٨ و نام پدرش جعفر بن قدّامة بن زیاد در تاریخ بغداد خطیب چاپ مصر جلد سابع صفحهٔ ٢۰۵ ذکر شده است. ۶. شارستان خود شهرست که غالباً برگرد قهندزی واقع می شده و سوری بر گرد اوست و آنچه بیرون از این
شهرها، وآنگاه آن را مدینةالعَذرا گویند که هرگز هیچ کسی نتوانست آن را ستدن الاّ تا بدادند، و نتوانند تا ابدالدّهر.و مردانِ مرد حربی باشند و حرب و شوریدن سلاح عادت کرده باشند که آن ایشان را از خردی تا بزرگی پیشه باشد، و به تعلیم جنگ و مقاتله آموخته باشند. و دیگر جایِ (٨) بس معتدل است اندر هوا،و قطب جنوبی و قطب شمالی و سهیل و قدمان و فرَقدان بدانجا تابش کنند؛ و باد شمال دایم آید آنجا و باد صبا، تا فهم و ذهن مردمان آن بدان اعتدال و خوشی هوا بهتر از مردمان جایگاهی دیگر باشد؛ و کارهاء دیگر دارند که دون ایشان را نیست، چون راندن ریگ از جای به جای و جمع کردن آن و بداشتن بر جایِ که بخواهند، و آن ریگ ایشان را خزینهٔ بزرگوارست که همه چیزی که بخواهند به ریگ اندر کنند، هرچند که سالیان برآید نگاه دارد و بدان اندر هیچ نقصان نیاید، و این علم کسی دیگر را نیست، و فایدهٔ آن ریگ نیز دونِ این آنست که به جائی که از آن اندک بدارند نبات بهتر روید،و آب که برآنجا برود بی علت گردد و مردم که برآنجا نشیند و خسبد تن درست باشد،و از فضل ریگ است که فرزند آدم را چون خُرد باشد برآنجا بدارند تا قوی گردد[و] اعضاء وی درست باشد.و دیگر آسیاء چرخ کنند تا باد بگرداند و آرد کند و به دیگر شهرها ستور باید یا آسیاء آب یا به دست آسیا کنند، و هم ازین چرخ ها بساخته اند تا آب کشد از چاه به باغ ها و به زمین که از آن کشت کنند چه اگر چه آب(٩) تنگ باشد، و همچنین بسیار منفعت از باد برگیرند.
و دیگر که شهریست به ذات خویش قائم که به هیچ شهری محتاج نیست که اگر کاروان گسسته گردد همه چیزی از نعمت هاء الوان و جامه هاء بزرگوار و آنچه ملوک را و اهل مروّت را باید همه اندر آن شهر یافته شود که به جای دیگر حاجت نیاید و به زیادت [باشد]. و زمستان میوهٔ تر باشد همچنانکه به تابستان سال تا سال، و اسپر غم هاء نیکو، و همه ساله برهٔ شیر مست یافته شود، و ماهی تازه به همه اوقات، که ایزد- تعالی- آن را اندر کتاب خود بستوده است. و دیگر که از شهرهاء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سور باشد آن را ربض خوانند به فتحتین.
٧. چند- اینجا به معنی مقدار و اندازه است. یعنی خود شارستان به قدر شهری است سوای حومه و رَیَض آن. ٨. درین کتاب همه جا ((یاء)) نکره که بعد از (( یاء)) اصلی در کلمه واقع شده باشد حذف می شود و ((جائی)) را ((جای)) به طریق اضافی می نویسد و این املا در خطوط قدیم متداول بوده است. ٩. در متن ((چه)) اول با سه نقطه و ((چه)) دوم با یک نقطه است و این عبارت مغشوش به نظر می رسد و ظ مراد آنست که هنگامی که آب در سیستان تنگ باشد یعنی کم آبی باشد به این وسیله از چاه آب ها استفاده می کنند
دوربار به کشتی بیارند تا اندرقصبه، و دیگر جای ها بر ستور حمل باید کرد مگر به بغداد که همین یافته شود. و دیگر که علماء بزرگ خاستند از سیستان اندر باب فقه و ادب و قراضة و تفسیر چنانکه به حرمین و شام وعراقین محتاج ایشان بودند و کتب ایشان خواندند و کنون می خوانند که اگر نام هر یکی بگویم کتاب طویل گیرد، و هرگز نبوَد که خالی بُوَد از علماء و فقهاءِ بزرگ، که در طبع هواءِ او موجودست که آنجا ناچار علماءِ بسیار باید که باشد، و عامهٔ سیستان علم دوست باید که باشد، و مردان آن مرد(۱) و زنان آن پاکیزه و با حمیّت چنانکه آنان را به دیگر جای اندر پاکیزگی یار نباشد هر چه ازآن سجزی خالص باشد، مگر آنکه نه از سیستان باشد. و اندر نهادش آن شهریست که هیچ دشمنی قصد آن نکرد و نکند که نه مخذول و مذموم باز گردد-اگر خود باز گردد- یا نه(٢) هلاک شود(٣). و دیگر که اندر عالم چندان بناء بزرگوار نیست و ممکن نیست که باشد که به سیستان است. و دیگر که اندر عالم معروف است که زمین نیست بهتر از زمین سیستان، و به هیچ جای گوشت حیوان خوشتر از گوشت حیوان نباشد به طعم و لذّت، و به هیچ جای مردم نباشد به نان و نمک و فراخ معیشت چون مردم سیستان، زآنچه عرصهٔ شهر و سواد ایشان فراخ است و نعمت از هر لونی دارد و تا بودند آن دیدند که بخوردند و بدادند و عادت کریم ایشان خود این بُوَد و این بودست و همین باشد تا آنگاه که جهان سپری شود. و بالله التّوفیق.