ابتداء جلوس ترکان بر سجستانیان

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

 و چون بر منبر اسلام به نام ترکان خطبه کردند، ابتداء محنت سیستان آن روز بود، و سیستان را هنوز هیچ آسیبی نرسیده بود تا این وقت، و اندر جهان از روزگار يعقوب و عمرو هیچ شهری آبادان تر از سیستان نبود ، و دارالدوله گفتندی نیمروز را، تا آن روز که امیر خلف را از سیستان ببردند به خلاف که مردمان برو کردند، تا دیدند آنچه دیدند و هنوز می بینند، و ایزد - تعالی - داند که چند روزگار برگیرد؛ و این کار هم بر این جمله بود تا جمادی الآخر [ۀ] هم این سال، شبی که هیچ خبر نبود، تا غوغاء شهر و عیاران و نحوح(٢) بانک برآوردند و شهر بیاشفت، که آن سرهنگان و عیّاران که سلطان محمود ایشان را بر خویشتن برده بود باز آمدند که ایشان را به بست و غزنین گذاشته بود، و خود به هندوستان فرو شد چندان که خبر او نیامد، ایشان را ظن افتاد که مگر محمود برفت و سپری شد، طمع فساد ایشان را برگرفت، و بوبكرِ عبدالله که نبيرهٔ امير خلف بود از سوی دختر و بوالحسن حاجب، آن عیّاران را بیاوردند، و مردم جمع کردند و طبل نیافتند دبّهٔ بزرگ برگرفتند و بزدند و بانکِ بوبکر کردند، و شارستان بگرفتند و قصد قبجی کردند، و قبجی و لشگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. اصل : قبحی . قیحی ( رک ص ۳۳۴ ح ۱ ) .

 ۲. كذا و ظاهرا در زاید است و چنانکه قبلا هم اشارت شد ( خوخ . خوج ۔ جوخ ؟ ) نام محلتی در زرنج یا ناحیتی متصل به شهر بوده و اینجا میگوید : عیاران بخوج بانک برآوردند .




 برنشستند اندر شب و به هزیمت از شهر بیرون شدند و به کرکنک و کوی میار فرود آمدند، و امیر بوبکر به قلعه ارگ اندر شد و آنجا بنشست و مردم با او جمع شد، روز آدینه او را خطبه کردند، و محمود فرمان داده بود تا بارهٔ شهر را رخنه ها بسیار کرده بودند به گاه بازگشتن از سیستان، تا فسادی تولد نکند، بوبکر بفرمود تا راست کردند(۱)، و سپاه سلطان به کرکنک فرود آمد[ه بود]، و مردم بسیار از ایشان نحو هزار سوار به مشتیّ(٢) رفته بودند اندر نواحی سیستان و بیشتر هندوان کافر بودند؛ بیشتری ازیشان بکشتند و اسب و كالا بسندند اندر پیش زره، [و] بادار(٣) بوالفضل و بادار مظفر پسران بانصر بوالعباس [و] باسحقِ عروه و سواری صد از آن(۴) به زینهار امیر بوالحسن کاشنی شدند، که او با مردی دو هزار پیش زِرِه(۵) بود، و اندر سلطان عاصی نشد بل که یاری سپاه او کرد، و امیر بریکر نامه ها و رسولان فرستاد سوی وی ، قبول نکرد و نیامد ، و گفت : بد کردی که این دولتی است شده ، و ممکن نیست که این کار پیش شود(۶)، و غلامان امیر خلفی سواری صد نزدیک امیراحمد آمدند- [ابوالحسن کاشنی]- چون ارسلان زنگی که نقیب بود و سرهنگان معروف، و او به رندان(٧) اقامت کرد تا اولیاء سلطان از فراه و اوق و پیش زره با او جمع شدند، پس قصدِ قصبه کرد وبرفت با لشکر سلطانی یک جا قرار گرفت، و بوبکر حرب فرو گرفت و سپهسالاری وی بوالحسن حاجب داشت؛ و فریه گران(٨) بر باره شدند، و هر روز حرب همی کردند، چون خبر به غزنین شد با سعیدِ حسین و بوعلی بوالحسن با 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱.راست راست کردند ، بعنی رخنه ها را چون اول ساختند و مرمت کردند .

 ٢. در اصل (( مسیی ، و ظاهراً (( بمشبتی )) صحیح است . المشية عوض عن مشیته ، الاراده ( المنجد ) و (( بتمشیتی))

 هم محتمل است ، در چند صفحه بعد نیز می نویسد : با شرم و با سخاوت بود و اندر تمشیت کافی . و بالجمله

 یعنی سه هزار سوار از مردم سلطان در پی کاری به نواحی سیستان رفته بودند و بیشتر آنها هندو بودند و سیستانیان بیشتری از ایشان را بکشتند .

 ٣. جای دیگر هم بادار بوجعفر، آورده است . و ظاهرة بادار لقبی بوده که اعیان و صاحبان ضیاع را بدان میخواندند.    ( رک : ص ۲۲۳ ح ۱ ).                          ۴. یعنی از مردم سلطان که به مشیتی رفته بودند .

۵ . پیش زره روستائی بوده است در سیستان.    ۶. یعنی: پیش برود .

 ۷. رندان - ريدان - زندان ؟ نام جائی بوده است و نیز محتمل است مصحف ( روذان ) باشد که درین کتاب مکرر آمده است .

۸.  فریه به کسر اول و به فتح ثالث به معنی نفرین و لعنت است چنان که گویند فریهٔ خدای بر شیطان و به عربی به معنی بهتان باشد ( برهان ) و فریه به فتح و به کسر عربی است و فریه گران کسانی بوده اند که در جنگ ها خاصه جنگ های حصار دشمن را دشنام داده و لعنت می کرده اند یا سنگ منجنیق می انداخته اند . الفريه ( به کسر فا ) الكذب و اختلاقة . القذف ج فري ( المنجد ) .



قبجی(۱) دو سرهنگ بزرگ بودند با فوجی سپاه محمودی ز آنجا بیامدند. و خبر بازگشتن سلطان یافته بودند از هندوستان، و سپاه محمود از درِ نوایست آن روز درآمد، و مردم انبوه بود از پیاده با امیر احمد بوالحسن کاشنی و بسیار مردم عام کشته شد از مردم سیستان و بوالحسنِ بوعلی باقبجي (كذا) هم اندران روز درِ پارس و درِ کرکوی بگرفت، و با سعیدِ حسین درِ طعام؛ و بوبكر را و مردم او را اندر حصار کردند، و ایشان حصار بگرفتند(٣)، و شهر و نصبه سپاه سلطان و عیاران، [و] امیر احمد بوالحسنِ کاشنی به درِ فارس فرود آمد، و بوالحسن بوعلي باقبجی به در کرکوی، و با سعیدِ حسین به در طعام، و در حصار محکم فرو گرفتند ، و این همه آخر شعبان سنهٔ ثلث و تسعين و ثلثمائه بود، و هر روز بر کورها(۴) حرب کردندی، تا دگر روز عید گوسپند کشان(۵) سلطان محمود فراز رسید با سپاه بسیار و به خلفاباد(۶) فرود آمد، و دگر روز برنشست و به لب پارگین پیرامن حصار همه بگشت و نگاه کرد و تدبیر حرب و حصار ستدن آغاز کرد ومنجنیق ها برنهاد و کورها ببستن فرو گرفت [و] اندر پارگین بر هر روی برابرِ ارک منجنیقی عروس(٧) بر نهاد و بینداخت، و پارهای از خضراء ارگ فرود افکندند؛ محمود گفت: به فال نیک آمد، ظفر ما راست؛ چون پنج روز از عید بگذشت روز آدینه بود اندر مسجد جامع سیستان هیچکس نماز نگزارد از شکسته دلی مردمان شهر و حصار؛ چون شب شنبه بود گاه نماز خفتن بوالحسن کھتر گفتندی عیّاری دوستِ با سعیدِ حسین بود(٨)، درِ طعام بگشاد و بانگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱.اصل: باقبحی و ظ بوعلی بوالحسن باقبجی یا بوالحسن بو علی نام یک نفر است از آن در سرهنگ و این نیز حدس ما را در معنی ((قبجی))، تأیید میکند و احتمال قوی می رود که (( باقبجي)) مخفف((باش قابچی)) باشد یعنی رئیس درب خانه با حاجب و نیز محتمل است لفظ ((بابا قابچی)) که امروز متداولست از ماده ((بابا)) به معنی پیر نباشد و از((باش نابجی)) گرفته شده باشد ، و ظاهرا این شخص غیر از((قبجی)) اولست که او را از سیستان رانده بودند .                     ۲. رجوع شود به تعليقات .

٣. ایشان حصار بگرفتند- یعنی بوبکر ومردم او حصاری شدند. چه حصار گرفتن چنان که قبلاهم گفتیم به معنی فتح کردن حصار نیست بل به معنی محصور شدن و جنگ از درون حصار کردن است و حصار ستدن و گشادن به معنی فتح است .

۴. کور به فتح اول و کوره به فتح و ضم اول به معنی زمین شکسته و پست و بلند است و در اینجا مراد سنگرها و خاکریزهای اطراف حصار است .

 ۵. ظ : دگر روز عید گوسپندکشان یعنی فردای عید اضحی، و ابن اثیر هم این جنگ و فتح حصار را در ماه ذی الحجه ۳۹۳ میداند ( کامل ج ۹ ص ۶۰) . 

۶.جای دیگر : حلفاباد .

 ۷. منجنیق عروس ، منجنیقی بود است نزد حجاج بن یوسف که نام آن (عروس) بوده و گریند پانصد مرد آن را میکشیده اند و محمد بن قاسم در سنه ۸۹ هجری در محاربات با هند آن منجنیق را استعمال کرد (تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان جلد ۱ ص ۱۴۳) .

۸. یعنی عیاری که او را بوالحسن کهتر گفتندی دوست ابوسعید بود



محمود کرد و بوبكر را و گروه او را هیچ خبر نبود تا همه غلام سراي محمود به قلعه برشد[ند] و بر باره برآمدند و طبل زدند و بانگِ محمود کردند وغارت و سوختن فرو گرفتند و بازارها و سرای ها بسوختند و مسجد آدینه غارت کردند و درِحلوا گران بسوختند و عَلَوی خباز را بکشتند اندر درِ مسجد آدینه، و اندر کلیسا ترسا کشتند، و مردِ مسلمان را اندر خانه او بکشتند، و بیش کسی نکشتند که غرض غارت بود  نه کشتن، چون روز خواست بود، منادی کرد که غارت بیش مکنید و مردمان را امان داد و آن نایره فرونشست، و بوبكر و بوالحسن حاجب بر ارک بودند، دیگر روز به جانشان زنهار داد، فرود آمدند و مدتیِ یسیر بود اینجا، [پس] برفت و امارت و خطبه دیگر راه قبجی را دادند، و عامل محمد باحفص کلانه را کردند، شش روز مانده از ذی الحجه سنهٔ أربع و تسعين و ثلثمائه.