ماندن عمرو لیث به بلخ به دست اسمعیل بن احمد و وفات نصر احمد
و اندر این سال مرد، نصر بن احمد بن اسد بن سامان سیّد آل سامان به سمرقند شب آدینه دوازده روز گذشته از شوال سنهٔ سبع وثمانین ومایتی. پس چون عمرو اسیر ماند، ظاهر و یعقوب دو پسر محمد بن عمرو بن اللّیث با سرهنگان و سپاه به هزیمت به خراسان آمدند و عمّال خراسان همه جمع شدند و به هری آمدند، و زانجا به سیستان آمدند، و محمد بن شهفور بر راه کرمان به بُست آمد، و دیرگاه آنجا بماند و بلال بن الازهر از فارس به کرمان آمد. پس سپاه عمرو همه جمع شدند و طاهر را بیعت کردند و طاهر احمد بن شهفور را وزارت داد، و حکم پادشاهی به دست او کرد و آن روز که طاهر را بیعت کردند اندر ارک جداگانه به خزینه اندرسی و شش باز هزار هزار درم بود دون دینار و جواهر، و خزانه ها پر بود وبه قلعهٔ اسپهبد و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود، و جامه وسلیح وستوران راکسی عدّ واحصا نداشت که چند بود، وضیاع وعقار و مرکبان بزرگوار و ده هزار غلام سرای بود دون بیرونی. وطاهر روز سه شنبه سیزده روز باقی از جمادی الاولی سنه سبع و ثمانین ومایتی بن سلیمان و آگاه کرد که عمرو اسیر ماند، و سپاه طاهر را بیعت کردند، و سُبکَری مستولی گشته بود بر طاهر و برسپاه وهمه را گرفته بود و نمی بایست او را که احمد بن شهفور وزارت کردی و نامه که او نبشت نهان همی کرد، وعلی بن اللّیث(۱) به سیستان نهان بود وسبکری سر با اویکی داشت، باز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به راه دیگر به در شهر رفت وبه پل عطا فرود آمد، عمرو لیث از این کار به تعجب بماند ومنجنیق ها نیز بدانجانب بایست بردن و امیر اسمعیل سه روز آنجا باشید، وبفرمود تا آب از شهر بر گرفتند و دیوار همی افکندند ودرختان همی کندند وراهها راست کردند تا روز سه شنبه بامداد که امیر اسمعیل به اندک سپاه برنشست وبه در شهر رفت، عمرولیث بیرون آمد وحرب در پیوست وحرب سخت شد و لشکر وی به هزیمت شدند و لشکر در پی ایشان همی تاخت.... تا به هشت فرسنگ بلخ برسیدند. عمرو لیث را دیدند با دو چاکر یکی بگریخت وآن دیگری به عمرو لیث درآویخت، پس عمرو لیث را بگرفتند. از او پرسیدند که چگونه گرفتار شدی، گفت: همی تاختم اسبم فروماند.... ومن بر اسبی بودم که پنجاه فرسنگ رفتی و بسیار آزموده بودم. امروزمان سست همی رفت که خواستم که فرود آیم پای های [او] به جوئی فروشد واز اسب فرو افتادم واز خویش نومید شدم دوغلام قصد من کردند آن کس که با من بود اورا گفتم بر اسب من بنشین، وی بر اسب من نشست، نگاه کردم چون ابر همی رفت دانستم که آن از بی دولتی من بوده است ، عیب اسب نیست...الخ (اختصار از تاریخ بخارا ص ۸۷- ۸۹) و تاریخ بخارا گرفتاری عمرو را چهار شنبه دهم جمادی الاولی ۲۸۸ ضبط کرده.
۱ . رجوع شود به صفحه ۱۷۱ حاشیه (۲) واز قراین بعد معلوم می شود: لیث بن علی بن لیث است.
سرهنگان را نزدیک او برد و اختلاف میان سپاه اندر افتاد، یکی گفت که طاهر باید دیگر گفت نه علی باید که او خود وصیّ یعقوب بود.