بود در دل چنان، که این دفتر

از کتاب: هفت اورنگ ، مثنوی

بود در دل چنان، که این دفتر

نبود از نصف اولین کمتر

لیک خامه از جنبش پیوست

چون بدین جا رسید سر بشکست

چرخ اگر باز بگذرد ز ستیز

سازدم گزلک عزیمت تیز،

دهم از سر، تراش آن خامه

برسانم به مقطع، این نامه

ورنه آن را که خاطر صافی ست

اینقدر هم که گفته شد کافی ست

هم برین حرف، این خجسته کلام

ختم شد، والسلام والاکرام!