سخن اندرناحیت روس و شهرهای وی
ناحیتیست کی مشرق وی کوه بجناکست و جنوب وی رود روتاست، مغرب وی صقلاب است، وشمال وی ویرانی شمالست،واین ناحیتی بزرگست و مردمانی بدطبع اند و بدرگ و نا سازنده و شوخ روی و ستیزه کار و حرب کن، وایشان با همه کافران کز گرد ایشانست حرب کنند وبهترآیند وپادشاه را روس خاقان خوانند، و ناحیتیست
۱89 44
نعمت وی بغایت بسیارست ازهرچیزی که بباید و اندرگروهی ازیشان مروت است، و طبیبان را بزرگ دارند، ودهیک همه غنیمتها و بازرگانیهای خویش هرسالی بسلطان دهند، و اندرمیانشان گروهی ازصقلابیانند کی ایشان را خدمت کنند، واز صد گز کرباس کمتریا بیشتریک شلواردوزند و اندرپوشند و همه برسرزانو گرد کرده دارند، و کلاههای پشمین دارد [ ۳۸a ] ازجامه و پیرایه بگورفرونهند وطعام و شراب با ایشان بگورفرونهند.
۱-کویائه ۱- نزدیکترین شهریست ازروس بمسلمانی و جاییی با نهمتست ومستقرملک است وازوی مویهاء گوناگون و شمشیربا قیمت خیزد.
۲- صلابه ؟ - شهری با نعمتست و ازوی ببازرگانی بنواحی بلغار آیند چون صلح بود.
۳-ارتاب ؟ - شهریست کی چون غریب اندروی شود بکشند وازوی تیغ وشمشیرخیزد سخت با قیمت کی اویرا دوتاه توان کردن و چون دست باز داری بجای خود باز آید.