قصهٔ اَزهر

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

ازهر (١) بن یحیی بن زهیر بن فرقد بن سلیمان بن ماهان بن کیخسرو ابن اردشیر بن قباد بن خسرو ابرویز الملک ، پس از هرنامه کرد سوی بزرگان خوارج و ایشان را به نواختن و نیکوئی گفتن ترغیب کرد ، تا هزار مرد به یک راه بیامدند و یعقوب مهتران ایشان را خلعت داد و نیکوئی،  گفت : که از شما [هرکه] سرهنگ است امیر کنم وهرکه یک سوارست سرهنگ کنم و هرچی پیاده است شمارا سوار کنم و هرچه پس از آن هنر بینم جاه و قدر افزایم، [ پس آن مردم ] با او آرام گرفتند ، یک چند به سیستان ببود،  پس ابو الطیّب ظاهر ابن عبدالله به نشابور فرمان یافت روز دوشنبه هشت روز باقی از رجب سنهٔ ثمان واربعون ومایتی [و] المستعین بالله خراسان محمد بن طاهربن عبدالله را داد و بعد نامه فرستاد . و خوارج بیشتر نزدیک یعقوب آمدن گرفتند ، باز یعقوب عزیز بن عبدالله را بر سیستان خلیفت کرد،  یعقوب با دوهزار سوار ساخته به بُست تاختن کرد ، صالح بدانست و بگریخت و نزدیک زنبیل شد ، یعقوب تغل(٢) و بنهٔ او برگرفت و به سیستان باز آمد روز شنبه شش روز گذشته از رمضان سنهٔ تسع و اربعین و مایتی .[ باز] اسد و یه الخارجی به درطعام تاختن آورد، یعقوب خبر یافت بیرون شد و حرب کرد و اسدوی را بکشت و سر[ او] به قصبه آورد و بر دار کرد،  باز دیگر راه به تاختن [ به] بست شد و عزیز بن عبدالله را خلیفت کرد بر سیستان روز پنج شنبه هفت روز گذشته از ذی الحجه سنه تسع و اربعین و مایتی ،و به بست اندر شد با دو هزار سوار و به درمیرکان فرود آمد و صالح با لشکری انبوه بیرون رفت و خواست که بگریزد،  به نزدیک رُخد یعقوب فرا او رسید و حربی کردند که هرگز [کس] کسی چنان ندیده بود ، و زنبیل به یاری صالح فرارسید با لشکر انبوه و پیلان بسیار ، چون گار بر یعقوب سخت شد پنجاه سوار بر گزید از میانهٔ لشکر و خود با ایشان بیرون شد و حمله اندر آورد و زنبیل را بیفکند و بکشت و همه سپاه هزیمت کردند ، یعقوب و یاران شمشیر اندر نهادند تا بر یک جا 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۱-قابوس نامه ( از هر خر) آورده است ( چاپ آقای نفیسی ص ۶۸ ) 

 ۲ - کذا....و ظاهراً (( ثقل و بته )) یعنی باروینه. 

شش هزار مرد بکشتند و سی هزار مرد اسیر گرفتند و چهار هزار اسب گران بها آن روز بدست آمد یعقوب را دون اشتر و استر و خر واسبان پالانی(١) و ترکی و درم و دینار و پیلان، و خیرک راکه غلام [ و] حاجب صالح بن النضر بود اسیر گرفتند ، و همه یاران صالح به زنهار یعقوب آمدند.  صالح با پنج سوار به هزیمت شد و برادر زنبیل به زنهار یعقوب آمد و همه قرابتان او بر(٢) تخت سیمین زنبیل و خزینه او . و سلاح افزونی و مال که به دست آمده بود و سرهاء کشتگان به کشتی به سیستان فرستاد ، دویست و اندکشتی باربود،  و شاهین بن روسن(٣) را با فوجی سوار بر اثر صالح بن النضر بفرستاد تا به پول بحد و الشا( ۴) اورا اندر یافتند و بند کرده به پیش یعقوب آوردند،  پس یعقوب اورا با آن اسیران همه به سیستان آورد و احرسی(٥) برادر زنبیل و قرابتان اوی که به زنهار آمده بودند همه را با خویشتن بیاورد و پیلان آنجا بگذاشت گفت : مرا پیل نباید که ایشان همایون نباشند که ایزد – تعالی – ابرهه را به پیل یاد کرد . پس صالح بن الحجر که این عم زنبیل بود به ولایت رُخد فرستاد ، و صالح بن النضر اندر بند(٦) یعقوب فرمان یافت پس هفده روز که اورا به سیستان آورد روز شنبه هفده روز گذشته از محرم سنه احدی و خمسین و مایتی.