رفتن محمد علی به هزیمت [از] پیش [سپاه] امیر خراسان
چون به بُست شد جور وستم کرد بر مردمان و غارت وکشتن، ومردم را عذاب ها کرد به مال ستدن ازیشان به لون هاء عذاب، وپیش از رفتن محمد بن علی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . اصل (( باء سیستان)) . ۲. کذا...براء بتو(؟). ۳. اصل: هنوز. ۴. یعنی: آزاد کرد.
به بست، مردی بیرون آمده بود به بُست ابراهیم بن یوسف العریف گفتندی او را، روز آدینه بیرون آمد و چشم سرمه کرد با جامه بد و بانکی(۱) همی کرد و گروهی کودکان و غوغا با او جمع شده و دیوان ها وخزاین و غلاّت به غارت بداد وقومی بسیار برو جمع شد و به منبر شد و خطبه کرد احمد بن اسمعیل را و کاری بکر که هرگز چنو نکرده بود، وبرفت وحالش بزرگ شد وستوران بسیار به دست او افتاد و هر روز بر نشستی با بسیار غلامان آزاد ناکار دیده وهرگز حرب ناکرده، پس فتح بن مقبل خبر وی بشنید از زمین داور به تاختن بیامد، وابراهیم به حرب او بیرون شد، حربی صعب کردند آنجا وبسیار مردم کشته شد ویاران ابراهیم هزیمت کردند و او به میان دشت بنشست هرچند جستند نیافتند، [و] یارانش بگشتند، و هرگز از آن روز باز خبر ابراهیم کسی نگفت، کس نداند که چون شد. و فتح به بُست اندر آمد، چون محمد علی به بُست آمد فتح با اویکی شد اندر غارت کردن ومال ستدن؛ مردمان به رباط ها و جای ها[ء] مبارک همی شدند و دعا همی کردند مگر که فرج یابند از جور ایشان؛ تا روزی بامداد برخواست هیچ کسی را خبر نبود، وقت صبح آواز طبل ها آمد از سوی خار مار(۲) احمد بن اسمعیل بود که از هری رفته بود که به سیستان آید، به فراه خبر بُست بشنید که محمد بن علی آنجا چکند، راه بگردانید، مردمان نگاه کردند کلاه هاء سیاه دیدند، مردمان شاد شدند، که آنگاه لشکر خراسان عادل بودند، چون خبر نزدیک محمد بن علی رسید، اندر وقت فرمان داد تا پلِ بُست ببریدند وآب بسیار بود، و راه گریز بگرفت با سپاه که با او بود، مردمانِ بولان(۳) سپاه احمد بن اسمعیل را و او را بگذاشتند(۴) و به بُست اندر آمد.