جدا مخواه از آن آستان جبین هرگز

از کتاب: کلیات بیدل ۲/۴ ترکیب بند٬ ترجیع بند٬ قصاید٬ قطعات٬ رباعیات (نسخهٔ کابل) ، فصل ترکیب بند ، بخش ۱۱ ، ترکیب‌بند

جدا مخواه از آن آستان جبین هرگز 

منه ز سر هوس دولتی چنین هرگز 

بنقش معنی تحقیق اگر گشائی چشم 

نبود خاتم دین را چو او نگین هرگز 

بنور نسبت تقدیس جوهر ذاتش 

عیان نشد گهری از محیط دین هرگز 

چراغ عدلش اگر بزم دین نمی افروخت 

نمیگرفت تفاوت شک از یقین هرگز 

چنان نراند ستم را عدالتش ز آفاق 

که تا ابد کد اندیشهٔ کمین هرگز 

چنان ز جبههٔ عالم گشود عقدهٔ ظلم 

که زلف هم نشود آشنای چین هرگز 

اگر نه درهٔ او دوش چرخ خم کردی 

ز سرکشی نشدی مایل زمین هرگز 

و گرنه شخص حوادث نهیب او میدید 

ز خلق باز نمیداشت دست کین هرگز 

ز تیغ عدل جهانگیر او چه امکانست 

که دست فتنه بجنبد در آستین هرگز 

بهر ضمیر که نور محبتش تابید 

نگشت ظلمت وهم و شکش قرین هرگز 

ز هر دلی که نیایی صفای اخلاصش 

همه گر آینه باشد رخش مبین هرگز 

چو کافران نشود منکر خلافت او 

بغیر نفرین منظور آفرین هرگز 

رسول گفت زبان عمر زبان حق است 

حدیث لغو نیاید از آن امین هرگز 

دمی که حق بزبانش سخن سرا باشد 

فضیلتی نتوان یافت بیش ازین هرگز 

بکین او مده از کف حلاوت ایمان 

خرد نریزد حنظل در انگبین هرگز 

مبند تهمت خفت بساز تمکینش 

که برگ کاه نشد کوه آهنین هرگز 

حسد بطینت او ره چسان برد کابلیس 

بسایه اش نتواند شدن قرین هرگز 

ز دل برار غبار خیال کینهٔ او 

مباش همقدم رافضی لعین هرگز 

ز جهل رخنهٔ دین محمدی مپسند 

مگبر راه چنان بود یا چنین هرگز 

فسانهای روافض فسون گمراهیست 

مساز مرکز خط یقین جز این هرگز 

که او امام دوم بود و سرور اصحاب 

مطیع ایزد و حامئ دین پیغمبر