آمدن قيماس با لشکر به جانب سیستان

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و آمدن ارتاش و هزیمت دادن سپاه مودود را از سیستان

  و امیر بوالفضل با سپاه خاص خویش آنجا شد، با قيماس جنگ کردند و ایشان را بشکستند و ایشان بازگشتند سوی غزنین، و آن همه اندر سنهٔ اثنى و ثلثين و اربعمائه بود؛ باز حدیث ها اندر افتاد و امیر مودود نامه هاء نهان فرستادن گرفت به 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱.این درِ نوایست بار دوم است که دیده می شود و شاید دروازهٔ تازه ای بوده است که احداث شده زیرا درهای قدیم شهر زرنج را می شناسیم چه از این کتاب و چه از کتاب اصطخری و چنین نامی در آن میان نیست مگر اینکه از حاشیه نسخه اصطخری استفاده کنیم در مورد ((باب نوخیک)) چه در حاشیه آن چند نسخه بدل آورده که یکی از آن ((نوخیرک)) است که به ((نوخیزک))  خیلی شبیه می باشد، و هرگاه نوخیزک برآید، بین نوخیزک و نوایست از ماده ایستادن، شباهت تام خواهد بود. (رک: أصطخری مر ۲۴۰)

٢. این سرفصل در اصل متعلق به صفحه بعد بین سطر دهم و یازدهم بود و چون بی مورد بود اینجا قرار داده شد





سیستان و امیر بوالفضل را از آن آگاهی بود، و ایشان ندانستند، تا روز چهارشنبه بیست و سيؤم از جمادی الاخر سنهٔ ثلث وثلثين واربعمائه قاضی باسعید محمد بن عبدالله را و فقیهین عبدالحميد و عبدالسلام دو پسر امام فاخر را، و امیر کنک را و امیر احمد کوتوال را، امير بوالفضل محبوس کرد به ارگ، باز لشگر مودود فرا رسید با حاجب بزرگ وی مقدار در هزار سوار و ده هزار مرد پیاده از شن کلیان با ایشان  جمع شدند، و بوسعد جیمرتی و با عمر با لیث با ایشان و برادر احمد طاهر و بومنصور و با حاتم - پسران ستكان جوینی - روزیکشنبه بیست وپنجم از رجب سنهٔ ثلث و ثلثين واربعمائه، وامير بوالفضل با سپاه بیرون شد و حربی سخت بکردند و بسیار مردم از هر دو گروه کشته شد و باران سرهنگ طاهرِ محمد سجزی برگشتند، و بونصری و سپاه مودودی اندر آمدند، امير بوالفضل برحصار شد، و ایشان غارت کردند، وبسیار مردم بکشتند، وآن کردند که اندر دارالکفر نکنند! اول حصار ازین روز بود و هر روز به درهاء حصار حرب سخت می کردند، و همی [کشته] گشت از هر دو گروه چهار ماه - صد و بیست روز - تا امير بوالفضل به خراسان نامه کرد نزدیک ارتاش، و او رفته بود به ماوراء النهر که آنجا ترکمانان را حربی بود، ز آنجا برفت و آخر ذی القعده سنهٔ ثلث، هیچ کس را خبر نبود - نه بر حصار و نه فرود - تا او با سپاه فرا رسید، و سپاه مودود به در شهر شده بودند و لشکر جای آنجا برده بامداد ارتش و سپاه فرا رسیدند، و یک ساعت حرب کردند، و مردم شارستان با امیر بوالفضل فرود آمد، و سپاه مودود به هزیمت برفت، و گرفته شدند و کشته، و مردند از تشنگی اندر بیابان، تا از آن مردم اندکی به بست رسید و قیماس و حاجبان گروهی از زرین كمران، و بوسعد جيمرتی را امير بوالفضل بردار کرد بر قصر یعقوبی، و ارتاش سپاه برگرفت و سوی بُست رفت، بر پی سپاه ( مودودی) و امیر بوالفضل با او برفت و مردم پیاده، و حصارهاء بست بسندند و غارت بسیار کردند و اندر ربیع الاؤل سنهٔ أربع و ثلثين واربعمائه بازگشتند از آنجا۔