سخن اندر خاصیت ناحیت چینستانست
ناحیت چینستان ناحیتیست کی مشرق او دریاء اقیانوس دریای اعظم، و مغرب وی هندوستان و تبت است. وشمال وی حدود تبت و تغزغز و خرخیز. واین
۱-چین ۲- کرگسکوه ۳-مجغری
60 9
ناحیتیست بسیارنعمت با آب روان و اندرومعدنهاء زراست بسیار واندرین ناحیت کوهست و بیابان دریا وریگست و ملک او را فغفور
چین خوانند وگویندکی ازفرزندان فریدون است. وگویند
کی ملک چین را سیصد و شصت ناحیت دارد که هر۱ روزی ازسال مال یک ناحیت بخزینه آرند و مردمان این ناحیت مردمانی خوب صنعت اند و کارهای بدیع کنند و برودعنان۲ اندر نشسته بتبت آیند ببازر گانی و بیشرین ازیشان دین مانی دارند. ملک ایشان شنمی۳ است. وازین ناحیت زربسیار خیزد و حریروپرند وخارخیرچینی ودیبا وغضاره ودارسینی وختوکی از[ و ] دستهای کارکنند و کارهای بدیع اندرهرجنسی. واندرین ناحیت پیلست و کرگ.
۱- واق واق ناحیتیست ازچین و زمین او معدن زراست، وایشان سگ را طوق زرین کنند ومهتران ایشان طوقی دارند؛ اندرگردن از سروء کرگ با قیمت بسیارومردمانی سیاهند و برهنه وگرمسیرست وجاییی بی نعمت وقصبه این ناحیت مقیس است شهریست خرد و جای بارز گانان گوناگون.
۲-وجین را بیرون ازین، نه ناحیتست عظیم برکران دریاء اقیانوس نهاده و این نام نه حیتست: ا-ایرش . ب- خورش . ج- فراجکلی د-ثای . ه- خسانی و-تنکوی . ز- بونو غنی ح-قوری . ط- انفس .
________________________________________________________
۱-در اصل : کهر . ۲- غیان . ۳ – یعنی بودایی ۴- کارد
61 9
و این هرنه ناحیت رانواحیست مختلف وهمه یکدیگر را مخالف اند بدین و صورت و اخلاق . واندر وی شهر های بسیارست و سلطان این همه ناحیت ها از دست فغفور چین است.
۳-خمدان قصبه چینستانست وشهریست عظیم و مستقرفغفورچین است و درخت بسیاروآبادانی است و با نعمت و برکران دریا نهاده است و از وی مروارید خیزد و مردمانش گرد روی اند و پهن بینی و جامه ایشان دیباست و حریر و آستین فراخ و قامت دراز کنند .
۴-بغشورازچینست و شهری بزرگ است و اندر او بازرگانان بسیاراند ازشهرهای مختلف وجاییی بسیارنعمتست.
۵-کچان شهری خرد است اندروی بازرگانان تبت اند وچین.
۶-خالبک شهری بزرگست و یار و آبادان و با نعمت بسیار و سلطانش از چینست .
۷-خامچو نیمه اوچینیان دارند و نیمه ازو تبتیان و میان ایشان دایم جنگست و بت پرستند و سلطانش از دست [۱۴a] تبت خاقان است.
۸-سوکجو - سرحد تبتست، سلطان وی از چین رود. واندر کوه وی آهوی مشکست وغژ و غاوست. سخجوهم چون سوکجو۱ است ولکن مه ازوست، سلطانش بسوکجونشیند.
_______________________________________________
۱-سوچو
62 9
۱۰- کچا -سرحدست و از حیز۱ است و هروقتی تغزغزیان برایشان تازند و غارت کنند و شهری با نعمت بسیاراست.
۱۱- کوغمر- اندر وبت خانهاء بسیارست و با نعمت و بکوه نزدیکست و اندر وی یکی مرده است و مردمان آن شهر آن مرده را عبادت کنند.
۱۲- برج سنگین – دهیست بزرگ از چین و آبادان و با نعمت بسیار.
۱۳- خاجو۲ شهری بزرگیست و جای بازرگانانست ، سلطان وی از چین رود و مردمانش دین مانی دارند .
۱۴- سنگلاخ . دهیست بزرگ از عمل ساجوست و مردمانش بت پرستند.
۱۵- ساجو۳ از چینست اندر میان کوه و بیابانست و آبادانیست و بسیار نعمت و آبهاء روان و بی آزارند و دین مانی دارند .
۱۶- کسان – شهریست از راه دور جاییی کم نعمت و کارداراز تبت رود.
۱۷- کاذاخ – ازحدود چینست ولکن کاردار از دست تبت است.
ختن - میان دو رودست اندرحدود وی مردمان اندروحشی و مردم خوارو بیشترین خواسته ایشان قزست و ملک ختنراهیئتی بزرگیست خویشتن را عظیم الترک و التبت خواند . و بر حدی است کی میان چین و
۱-چین . ۲ – کوئه چو . ۳- شجو .
63 10 - 9
تبت است. واین ملک ختن را خصیانی اند؛ برهمه اعمال او موکل، و ازین شهرهفتاد هزار مرد جنگی بیرون آید و سنگ یشم از رودهای ختن خیزد.
۱۹- خزه – دهیست از ختن از گرداو ریگ اندک .
۲۰- حتم – ویرنست و اندر وی یک بت خانه است آبادان بس
۲۱- ساونیک – دهیست از گرداو ریگ .
۲۲ - بورخیمو[و] نویجکث (؟) – دوشهر است ازچین برکران دریا، آبادان و بزرګو با نعمت بسیار و مردمان جنگ کننده.
۲۳- سرندیب – اندر جنوب چینست و بر حدیست میان هندوستان و چینستان بر کران دریاست و او را نواحی بسیارست واندر وی آبهاء روان است اندر رودهاء او الماس یابند و از این ناحیت یا قوتهاء گوناگون خیزد و ملک او بسر خویش است .
عزر۱ شهرکیست خرد بنردیکی سرندیب و ملک سرندیب آنجا نشیند.