بدان گردیست آن سیمین زنخدان

از کتاب: دیوان عنصری بلخی ، بخش قصاید ، قصیده
بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گویی که از کافور گوییست

یک گویی که هست از مشک چوگان

چه چیز است آن خط مشکین و آن لب

که دارد رنگ راح و بوی ریحان

یکی مانند مشک اندوده لاله است

یکی مانند زهر آلوده پیکان

شکنج زلف و چشم او رباید

دل از دست خردمندان بدستان

یکی دعوی کند مر جادویی را

یکی بنماید اندر وقت برهان

عزیز از من به نزد من دو چیز است

روان است و زبان آفرین خوان

یکی در طاعت یزدان عزیز است

یکی در آفرین و مدح سلطان

یمین دولت آمد در دو گردش

امین ملت آمد در دو دوران

یکی در گشت ملک و گشت دولت

یکی در دور دین و دور ایمان

دو طوفان تیغ او بارید از آتش

یکی در هند و دیگر در خراسان

یکی بر تخمه ی چیپال و داود

یکی بر ایلک و خیل قدر خان

چه چیز است آن دونده کلک خسرو

چه چیز است آن بلارک تیغ بران

یکی اندر دهان جان زبان است

یکی اندر دهان مرگ دندان

اگر شمشیر و گرد لشکر او

بخواهد روز جنگ و روز جولان

یکی دریا کند صحرای آموی

یکی صحرا کند دریای عمان

به پیمان تیر چرخ و تیر ناوک

همی بازوی او بگذارد آسان

یکی بر قلعه ای کش کوه باره است

یکی بر جوشنی کش غیبه سندان

مبارز را سر و تن پیش خسرو

چو بگراید عنان خنک یکران

یکی خوی گردد اندر زیر جوشن

یکی خف گردد اندر زیر خفتان

فلک مر قلعه و مر باغ او را

به پیروزی در افکنده است بنیان

یکی را سد یاجوج است باره

یکی را روضه ی خلد است بالان

همیشه گنج و کاخ شاه گیتی

به وافر مال و نعمت های الوان

یکی پیراسته است از بهر زائر

یکی آراسته است از بهر مهمان

برهنه شاعر و درویش زائر

در ایران از عطای شاه ایران

یکی دیبا فرو ریزد برزمه

یکی دینار برسنجد به قپان

ز نعمان بگذرد در خدمتش مرد

به مدحش بگذرد شاعر ز حسان

یکی را او کند نعمان ز نعمت

یکی را او کند حسان ز احسان

همه هندوستان پر دیو و شیر است

به گرد کشور آبادان و ویران

یکی در خون دل غرق از حسامش

یکی بر آتش تیمار بریان

سخنش ار بشنوی بسیار و اندک

هنرش ار بنگری پیدا و پنهان

یکی بیش آید از جان سخنگوی

یکی بیش آید از ریگ بیابان

همی تا تیر مه نیلوفر آید

چنان کاید گل سوری به نیسان

یکی چون گوهر کوه نشابور

یکی چون زاده ی کوه بدخشان

دعا از من دو باشد شاه را بس

همی گویم همی تا باشدم جان

یکی تا ملک باشد تو همی باش

یکی تا چرخ ماند تو همی مان

عدوی ملک و ضد دولتت باد

به دردی کش نباشد روی درمان

یکی را بی سعادت باد طالع

یکی را بی زیادت باد نقصان