رحبعم بن سلیمان و پادشاهان بعد از او
چون سلیمان بن داود بدرود زندگی گفت رحبعم بن سلیمان پادشاه شد . اسباط بنی اسرائیل نزد او فراهم شدند و باو گفتند پدرت بر ما درشتی کرد و ما را سخت برفمان کشید اکنون بر ما سب بگیر. رحبعم بآنها گفت امروز از نزد من باز گردید و سه روز بعد بیایدی . بنی اسرائیل از پیش او رفتند وی با زبرگان اصحاب پدرش مشورت کرد و گفت چه باید کرد ؟ گفتند رأی ما این است که بنی اسرائیل را نیکوپاسخ دهی و با انها بنرمی سحن گوئی تا پس از این بر انها پادشاهی کنی . او سخن بهتر این است که باانها بدرشتی سخن گوئی تا چنانکه کار سروری انها برای پدرت روبراه بود برای تو هم روبراه گردد. چون روز سوم رسید بنی اسرائیل نزد او فراهم شدند تا پاسخ خودر با بشنوند . رحبعام به آنها گفت انگشت کوچک من از انگشت بزرگ پدرم سنگین تر است و چون این سخن را باانها گفت از نزد او رفتند و در شهرهای خود پراکنده گشتند و با او از همۀ اسباط بنی اسرائیل جز سبط یهوذا و سبط بنیامین باقی نماندند و ده سبط دیگر «یوربعم» پسر ناباط را به پادشاهی برداشتند. یوربعم از سلیمان گریخته و به مصر رفته بود و چون بنی اسرائیل بر رحبعم شوریدند باز گشت.۳ رحبعم بن سلیمان از سبط بنیامین هزار مرد فراهم ساخت و جنگ بایوربعم ابن ناباط و همراهان او را اماده گشت. پس خدا سمعیای پیغمبر را وحی فرمود که رحبعم و همراهانش را بگو بابنی اسرائیل نجنگید . سخن اورا شنیدند و باز گشتند وپادشاهی رحبعم هیفده سال بود. یوربعم پسر ناباط بر ده سبط از کوه فاران پادشاه شد . بنی اسرائیل گفتند ما میخواهیم قربانیهای خود را نزد خدا بگذارنیم . یوربعم نخواست که بنی اسرائیل با اورشلیم بروند تا مبا آل یهود را دل شانرا بگردانند و در پادشاهی آنها در آیند . پس گفت شما را نیازی برفتن نیست و من برا شما مذبحی ( قربانگاهی ) میسازم انگاه برای آنها مذبحی ساخت و گوساله ای زرین در آن نهاد و گفت این خدای شما است که شما را از مین مصر بیرون آورد . پس برای گوساله کاهنانی معین نمود و عیدی بر پا کرد و برای گوساله قربانیها نمود . پیغمبر دعا کرد و دست یوربعم بر گشت و او همچنان گمراه ماند و براه نیامد . خدا یوربعم و همه کسانیرا که با او بودند نابود ساخت واورا کشت ووازگون کرد و پادشاهی او بیست سال بود. سپس ابیام» پسر رحبعم پادشاه شد و براه پدرش رفت آشکار باارتکاب کارهای زشت و عملهای قبیح پرداخت پس خدا جان اورا گرفت و پادشاهی او سه سال بود. آنگاه «آسا» به پادشاهی رسیده و راه بندگی خدار ا در پیش گرفت و از زنا جلو گیری زنا کار و متهم را شکنجه داد و بت پرستان را از کشور خود بیرون کرد تا انکه مادر خود را نیز چون خبر یافت که بت پرستی میکند از نزد خود راند در زمان آسا «زارح» امپراطو حبشه و پادشاه هند به اوشلیم حمله بردند و خدا اندورا به عذابی که فرستاد نابود ساخت. پادشاهی آسا چهل سال بود و گفته اند که بنی اسرائیل از چوبهای اسلحۀ لشکر هند که آنهرا را کشت هفت سال آتش افروختند. بعد از او پسرش«یهوشافط» پادشاه شد و براه پدرش رفت , مردی دین دار و درست کردار بود بر ده سبط پادشاهی کرد و پسندیدۀ همۀ انها بود و پس از بیست و پنج سال پادشاهی در گذشت. آنگاه پادشاهی به پسرش «یورام » رسید و او کافرشد و قومش به پرستش بتها باز گشتند او زنی گرفت که سرکش و گمراهش ساخت و پادشاهی او چهل سال بود پسرش «احزیا» پس از پدر شاه شد و براه پدر رفت ده سبط بنی اسرائیل همچنان کناره گرفته کسی را بنام «یهو» بر خود پادشاه کرده بودند و او بجنگ احزیا آمد و از یارانش کسان بسیاری را کشت . دیگر بار خدا پادشاه سوریه بود . پس از آن «عتلایا» دختر عمری پادشاهی یافت و فرزندان داود را کشت که جز پسری بنام «یوآش » از نسل داود باقی نماند . یوشع عمۀ این پسراورا که کودک شیر خواری بود گرفت و پنهان کرد . عتلایا دست بتبهکاری برد و کارهای زشت را آشکار کرد و شهرها را تبا ساخت . بنی اسرائیل نزد یودع کاهن فراهم شدند و از تبهکاریها ملکه باو شکایت کردند انگاه همدست شده اورا کشتند هتلایا هفت سا پادشاه بود. بعد از عتلایا همان پسری که از فرزندان داود بجا مانده بود یعنی «یوآش » بشاهی رسید و د رانروز هفت ساله بود . کارهای بنی اسرائیل روبرواه شد و داد در میان شان آشکار گشت و کارهای بد و زشت از میان رفت و بت پرستی را رها کردند اما در اخر عمرش ستمکار شد و دست بادم کشی زد تا انکه فرزندان کاهنان را کشت و فرزند یویدع کاهن را که به پادشاهش کرده بود نیز کشت انگاه مرد چهل سال پادشاهی کرد و از بارۀ بیت المقدس چهل ذراع را ویران ساخت و هر چه در آن بود بیغما برد. پس از یوآش پسرش «آمصیا» پادشاهی یافت و در اول کار مانند پدر شایسته بود سپس بیداد کرد و ستم نمود . پادشاهی او بیست و هفت سال بود. سپس «عزیا» پسر امصیا پادشاه شد و اشعیای پیغمبر در زمان او بود . این پادشاه خدا را نیکو پرستش کرد و فرمانش را بکار برد جز اینکه اتشدانی گرفت و هیکل در آمد با اینکه این کار جز برای کاهنان روا نبود . خدا عقوبتش کرد و برص بر او هیکل در امد با اینکه این کار جز برای کاهنان روا نبود . خدا عقوبتش فرمود و پیغمبری اورا گرفت تا آنکه عزیا مرد و پادشاهی او پنجا ودوسال بود. «یوتام» بعد از گرفتاری پدرش بمرضبرص پادشاها شد و شانزده سال سلطنت کرد. بعد از او پسرش «آحاز» پادشاهی یافت و از دین برگشت و بت پرستی کرد ؛ پس خدا پاداشاه بابل بلقس را بر او چیره ساخت که اورا اسیر و برد ساخت و مردم آنرا اسیر کرد و به بابل برد سپس کسانی را فرستاد که شهر اسرائیل را دو باره ساختند و انهایند که در فلسطین و ردن سامره خوانده میشوند . چون فرستادگان پادشاه بابل در شهر اسرائیل ساکن شدند خدا شیران را بر انان مسلط ساخت پس پادشاه بابل مردی از کاهنان بنی اسرائیل از فرزندان هارون را فرستاد تا دین بین اسرائیل را بآنها یاد دهد و چون بدین بنی اسرائیل در امدنش شیران انها را وا گذشتند و سامری گردیدند و گفتند به پیغمبری جز موسی ایمان نداریم و جز انچه در تورات است نمی شناسم . پیغمبری جز موسی ایمان نداریم و جز آنچه تورات است نمی شناسیم . پیغمبری داود و معاد و حساب را انکار کردند و از همنشینی با مردم و امیزش با انها و گرفتن چیزی از آنها و ا برداشتن مردگان امتناع ورزیدند و هر که مرده ای بدوش میکشد هفت روز در بیابان عزلت میگزید امتناع ورزیدند و هر که مرده ای بدوش میکشید هفت روز در بیابان عزلت میگزید و آمیزش نداشت سپس غسل میکرد و همین طور هر کس بچیزی که برای او حلال نبود دست می برد زن حایضی را در خانه های خود جا نمیدادند . سرور خود را از فروزندان هارون قرار دادند و اورا «رئیس» میگفتند. بحکم تورات از یکدیگر ارث می بردند و در هیچ جای زمین جز کشور فلسطین یافت نمیشوند . پادشاهی آحاز شانزده سال بود. پس از آحاذ پسرش «حزقیل» به پادشاهی رسید خدا را نیکو پرستش کرد بتها را شکست و بتخانه هار را ویران ساخت . پادشاه بابل سنجاریب پسر سراطم که در زمان او بود رو به بیت المقدس نهاد و باقی ماندۀ اسباط را اسیر کرد . پس حزقیل سیصد وزنۀ نقره و سی وزنۀ طلا باو رشوه داد تا باز گردد رشوه را گرفت و آنگاه بی وفائی کرد پس اشعیای پیغمبر و حزقیل دفع اورا از خدا خواستند . خدا دعای اندو را مستجاب فرمود و کشتن را بر آنها مسلط ساخت تا در یک ساعت صدو هشتاد دو پنج هزار از انها کشته شدند و سنحاریب شکست خورده باز گشت تا به بابل رسید و فرزندش اورا باوضع بسیار بدی کشت. خدا با اشعیای پیغمبر فرمود تا حزقیل را آگاه کند که او مردنی است و باید وصیت نماید و چون خدایش آکاه ساخت خدا را خواند که بر عمرش بیفزاید تا انکه با او فرزندی بخشد که پس از او پادشاهی کند . خدا بر عمرش پانزده سال افزود تا انکه دارای فرزند شد و در زمان حزقیل خورشید پنج درجه بسوی خاور باز گشت و پادشاهی حزقیل بیست و هفت سال بود. بعد از حزقیل پسرش «منشا» به پادشاهی رسید و دز مان او بنی اسرائیل کافر شدند و خودش نیز کافر شد و بتها را پرستید . او بدترین پادشاهی در میان بنی سرائیل بود و برای بتها بتخانه ای ساخت و بتی و دارای چهار رو بر گزید . اشعیا اورا نهی فرمود.پس فرمان داد که او را از سر تاپایش با اره بریدند و خدا قسطنطین پادشاه روم را بر منشاه مسلط نمود که باو جنگ کردو اسیرش نمود و روزگاری در بند اسیری بود آنگاه نزد پروردگارش توبه کرد و خدا اورا به پادشاهیش باز گردانید پس بت شکست و بتخانه هارا ویران ساخت و پادشاهی ا پنجا و پنج سال و روزهای اسیری او بیست سال بود. بعد از حزقیل پسرش «منشا» به پادشاهی رسید و در زمان او بنی اسرائیل کافر شدند و خودش نیز کافر شد و بتها را پرستید . او بدترین پادشاهی در میان بنی اسرائیل بود و برای بتها بتخانه ای ساخت و بتی دارای چهار رو بر گزید اشعیا اورا نهی فرمود پس فرمان داد که اورا از سر تا پایش با اره بریدند و خدا قسطنطین پادشاه روم را بر منشاه مسلط نمود که باو جنگ کرد و اسیرش نمود اورا به پادشاهیش باز گردانید پس بت را شکست و بتخانه هارا ویران ساخت و پادشاهی او پنجا و پنج سال و روزهای او بیست سال بود. سپس «امون» پسر منشاه پادشاه شد و بتها را باز گرداند تا انکه افزوده شدند و پادشاهی او شانزده سال بود. انگاه پسرش «یوشیا» پادشاه شد و خدا را نیکو عبادت کرد و بتها را شکست و بتخانه ها را ویران نمود و خدمتگزارن انها را کشت و سوزانید . او در داد گری و نیکو پرستیدن خدای متعال و روش شایسته اش مانند داود و سلیمان بود ع پادشاهای او سسی سال دوام کرد . پس فرزندش «یود اخر» سه ماه پادشاهی کرد . آنگاه فرعون لنگ پادشاع مصر اسیرش نمود و بر شهر هایش باج نهاد و پادشاهی از ظرف خود نشانید و یهو اخز را گرفت و به مصر برد تا آنجا مرد. پس برادرش «یویقیم » که پدر دانیال پیغمبر باشد پادشاهی یافت و در زمان او «بخت نصر» پادشاه بابل به اورشلیم آمد و در بنی اسرائیل کشتار کرد و اسیر شان نمود و آنها را بزمین بابل برد و سپس بزمین مصر حمله کرد و فرعون لنگ پادشاه آنرا کشت . بخت نصر تورات و انچه ار کتابهای پیغمبران در هیکل بود همه را گرفت و چاهی نهاد و آتش در آن افکند و از خاک انباشته اش ساخت. ارمبای پیغمبر هم در این زمان بود و چون از رسیدن بخت نصر آگاه شد تابوت سکینه را برداشت و آنرا در غاری که هیچ کسی اگاه نبود نهاد و از بخت نصر جز ارمیا کسی رهایی نیافت شمارۀ کسانی که بخت نصر بزمین بابل کوچ داد هیجده هزار نفر بود که هزار نفر پیغمبر در میان انها بود و پادشاهان یحنیا» پسر یهویاقیم بود و یهودیها عراق از اینها هستند . گویند ارمیای پیغمبر گفت و خدایا بداد گری تو بیش از دیگران دانایم پس برای چه بخت نصر را بر بنی اسرائیل چیره ساختی ؟ » خدایش وحی فرمود من از بندگان گنهگار خود بوسیلل بدتریت خلق خود انتقام میگرم پیوسته بنی اسرئیل زیر دست بخت نصر گرفتار بودند تا آنکه زنی از انها گرفت که اورا «سیحب » دختر سلتایل می گفتند واو خواهش کرد که بخت نصر بنی اسرائیل را بشهرشان باز گرداند و چون بنی اسرائیل بشهر خود باز گشتند «زربابل » پسر سلتائیل را بپادشاهی برداشتند و او شهر اورشلیم را ساخت و هیکل را از نو بنا کرد و چهل و شش سال در این کار بود و در زمان او خدا بخت نصر را بصورت چارپای ماده ای در آورد و او هفت سال در میان چارپایان گونانگون میگشت انگاه گفته اند که خدا توبه اش را پذیرفت و اورا بصورت آدمی زنده گردانید سپس مرد , زربابل بود که تورات و نوشته های پیغمبران را ا زچاپی که بخت نصر آنها را در آن دفن کرده بود بیرون آورد و آن کتابها را بی آنکه سوخته باشد همان طوری که بوده یافت سپس نسخه های تورات و کتابای انبیاء و احکام و شریعتهای آنها را دوباره باز آورد و اول کسی بود که این کتابها را نوشت . دین بین اسرائیل عبارت بود از خدا شناسی و اقرار بیغامبری موسی وهارون پسران عمران بن قاهث بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهمی خلیل الله (علیهم اسلام ) روزه آنها در هر سال شش روز اول ان آغاز سال بود آنان اول سال را روز اول تشرین قرار میدهند و چون ده روز از تشرین بگذرد یک روز روزه گیرند و آن روزی است که الواح دوم بر موسی نازل گشت و چون ده روز از کانون دوم سپری گردد یک روز روزه گیرند و آن روزی است که خدا بنی اسرائیل را از هامان رهائی بخشید و هیفده روز از تموز گذشته یکروز روزه گیرنند و ن روزی است موسی از کوه طور فرود آمد و نه روز گذشته از « آب » روزی روزه گیرند و ان روز ویرانی بیت المقدس است و سه روز از تشرین گذشت که روز کشته شدن « قدریا بن اخیقام» است روزه گیرند و انها در سال چهار عید است ؛ عید فطیر و آن روزی است که موسی بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورد و انها خمیر ترش نشدۀ خود را برداتشند و انرا فطیر خوردند این عیرد پانزده روز از نیسان گذشته است و فت روز میباشد . عیرد دیگری دز شانزده روز گذشته از حزیران است و ان روی است که تورات در ان بر موسی نازل گشت و این عید نزد آنها بزرگ است. پس از آن عید اول روز تشرین است که در نزد انها آغاز سال میباشد انگاه عیدی در پانزده روز گذشته از تشرین است که از عید مظله ( سایبان) باشد باین معنی که خدای متعال موسی را امر کرد که بنی اسرائیل را بفرماید تا سایبانی با چوپ و برگ خرما بسازید و آنها هشت روز در این کارمند که در معبد های خود سایبانهائی از برگ چوپ خرما می سازند . نماز های آنها سه نماز است در صبح و نمازی هنگام غروب آفتاب و نمازی بعد از غروب و هرگاه یکی از آنها بنماز ایستد دو پاشنۀ خود را بهم آرد و دست راست را بر شانۀ چپ و دست چپ را بر شانۀ راست خود نهد و سربزیر باشد انگاه پنج رکوع بی سجده انجام دهد و در اخر یکباره سجد کند . در اول نمازهای از مزامیر (زبور) داود و در نماز اول شب از تورات بخواند. اعتماد یهود در احکام دین و اداب شریعت بر نوشته های دانایان آنها است و اینها نوشته های است که بزبان عبری بآنها [...] گفته میشود و این زبان چون ازدریا عبور کردند برای انها پیدا شد و رسم الخط عبری این است و بیست و هفت حرف دارد . روش دینی انها در ازدواج این است که بدون ولی و دو شاهد زن نگیرند حد اقل مهر برای دو شیره دویست درهم و برای بیوه صددرهم است و کمتر ازین نشاید . طلاق دادن زن هر گاه اورا نخواستند رواست و بدون شاهد انجام نمی گیرد طریقۀ مذهبی انها در کشتار ها این است که کشتار غیر یهودی را نخورند و انکه کشتار میکند باید باحکام دین دانا باشد و هر گاه بخواهد کشتار کند کارد را نزد کاهن برد که اگر تیزی آنرا پسندید کشتار با آن را روا دارد و اگر نه اورا فرماید کارد ررا تیز نماید یاکارد دیگری بیاورد و هنگام کشتار کردن حیوان را یدوار نزدیک نکند تا بر آن دست و پا نزند و هرگاه از کشتن حیوان فارغ گشت بگلویش نگاه کند پس اگر انرا چنان دید که گلو گاه کفک بر نیاورده وراست بریده شده نه منحرف بازهم خورده نمی شود تا شش را بنگرد و اگر در آن عیبی یا مرضی یا شکافی یا آبله ریزه ای یا آماسی یافت , گوشت آن خورده نشود و هرگاه قلب هم سالم باشد پیه شکم و اطراف روده ها و نیز رگها را نخورد و جز اینها را بخورد. تاریخ یهود از مبد خرب شدن بیت المقدس است از ان روز حساب میکنند و در هر رزوی باید روز خرابی بیت المقدس و فاصلۀ آنرا تا ان روز بنگرند.