بهار انس چو او گلبنی ندارد یاد
بهار انس چو او گلبنی ندارد یاد
محیط قدس چو او گوهری شریف نزاد
وجود کل او عالم ظهور کمال
بلطف معنی رحمان بجود عین جواد
بیمن مقدم جان بخش روح پرور او
نمو بطبع نبات و سکوت بجسم جماد
محیط مرکز آفاق گشت عرش بسیط
که همچو نقش قدم بوسه ئی بپایش داد
ز نسبت جسد اوست جسم گل نامی
ز خدمت خرد اوست عقل کل استاد
نهال کردهٔ نشو و نمای او مدأ
ز نحل او ثمر باغ اختتام معاد
ز وضع او صفتی نشد آبروی صلاح
ز قامتش الفمی مشق دستگاه سداد
ز تاب گیسوی مشکین و نور طلعت او
دمید از شب و روز انتظام بست وگشاد
جهان بلمعهٔ آثار نیسر دینشس
ز قید ظلمت کفر و فساد گشت آزاد
نسیم اگر شده خسر روب آستانهٔ او
بخلد سنبل گیسوی حور داده بباد
زبان افصح او کاشف رموز ازل
ظهور جامع او اصل نسخهٔ ایجاد
دمی که ساز حدوثش گرفت زخمه بچنگ
بعرض زمزمه طشت قدم زبام افتاد
احد همان الفی بود بی تعین صفت
نشان معنی حدش ظهور احمد داد
صلای فیض ظهورش اگر نگشتی عام
ز کتم غیب نمیکرد شحص کن فریاد
تنش اگر نشدی جان قالب امکان
تمیز روح نمیکرد دانش از اجساد
برد منکر معراج قاب قوسینشس
اشاره خم ابروی عنبرین اشهاد
سحر همیشه بتفسیر مصحف رویش
سخن ز سورهٔ والشمس میکند بنیاد
شفق که بر ورق شام میکشد جدول
ز سطر گیسوی او میکند درست سواد
جبین سجدهٔ مشتاق اوچه خاک و چه آب
دماغ وحشت مجنون اوچه نارو چه باد
زهی شریف زبانی که نیست بیمدحش
خوشا دلی که بجز یاد او ندارد یاد
گدای درگهٔ او سر بعرش میسابد
حسود گمرهٔ او خاک میکند بر سر