دندان و عارض بتم از من ربود هوش

از کتاب: دیوان عنصری بلخی ، بخش غزلیات ، غزل
دندان و عارض بتم از من ربود هوش

کاین در نوش طعم است آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من به روی بر

جانم بر آتش است از آن آمده به جوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز

هر هشت از آن ببردن دل گشته سخت کوش

اندر سمن بنفشه و اندر صدف گهر

اندر سهیل سنبل و اندر عقیق نوش

ای زلف او نه زلفی وی دو لبش نه لب

رند عبیرسایی و دزد شکرفروش

زلف ار فروکشد بمیان بر کمر کند

چون دست باز دارد حلقه شود به گوش