چو جای داد بود پادشاه دادگری

از کتاب: دیوان عنصری بلخی ، بخش قصاید ، قصیده
چو جای داد بود پادشاه دادگری

چو جای نام بود شهریار ناموری

یمین دولت و ملکی امین ملت و دین

ز ذوالجلال به رحمت زمانه را نظری

به قوت فلکی و به افسر ملکی

به سیرت ملکی و به صورت بشری

فواید سخنی و نوادر خردی

طبایع ادبی و جواهر هنری

خدایگانی نفس و تو اندرو عقلی

بزرگواری چشم و تو اندرو بصری

میان صد حشر اندر به فضل تنهایی

وگر چه تنهایی هم ز فضل باحشری

فلک ز همت عالیت کمترین اثر است

تو را که یارد گفتن که اندرو اثری

تو را ز حادثه ها دین و داد تو سپر است

ز بهر آنکه تو مر دین و داد را سپری

به رنج تن بسپارند و گنج را سپرند

تو بار گنج سپاری و آفرین سپری

چو کار بزم سگالی مؤلف جودی

چو کار رزم سگالی مصوّر ظفری

اگر سپهری باری سپهر منتخبی

وگر جهانی باری جهان مختصری

سپهر عالم سعد است و نحس و نفع و ضرر

تو آن سعادت بی نحس و نفع بی ضرری

گیاه هند همه عود گشت و دارو گشت

ز بهر آنکه تو هر سال اندرو گذری

وز آن شرف که تو را بندگان ترکانند

به ترک مشک بود ناف آهوی خزری

ز ابر جود به آب است و از تو جود به زر

اگر چه ابر کریم است ازو کریمتری

چنانکه نام تو بدرفشد از تخلص مدح

ز باختر ندرفشد ستاره ی سحری

تو مر زدودن زنگار جهل را علمی

تو بازداشتن قحط سال را مطری

تو سیم بر کف سائل نهی که بی خطر است

زمانه زیر زمین در نهد ز پر خبری

به بزمگه خبر خویش را کنی عینی

به رزمگاه کنی عین خویش را خبری

اگر به حکم روان گویمت قضایی تو

وگر به قدر بلندت نگه کنم قدری

به جاه عالی و ملک اندرون سلیمانی

چنان کزو بشنودم تو هم بر آن اثری

جدا شود ز تن آن سر که گردد از تو جدا

بری شود ز حق آن دل که گردد از تو بری

ز فضل در سفری دایم ار چه در حضری

ز ملک در حضری دایم ار چه در سفری

نه جز به جود شتابی نه جز بدین گویی

نه جز به فضل گرایی نه جز به حق نگری

شجاع بی حذری و امیر بی خللی

سوار بی بدلی و کریم بی مگری

ز لفظ پر لطفی و ز فضل پر طرفی

ز راستی خردی وز معاشرت شکری

به پای تو نرسد هیچ سرو گر چه بلند

جز از خدای تو از هر چه هست بر زبری

فرو ستردی از دین نشان بدعت را

ز کعبه هم رقم قرمطی فرو ستری

همیشه تا نشود شمس با قمر یکسان

به یک روش نرود سال شمسی و قمری

سپه کشی و ملک باشی و عطا پاشی

جهان گشایی و دشمن کشی و نوش خوری

سرا و باغ تو آراسته به سرو بلند

چو سرو کاشغری و چو سرو غاتفری

خدای یار تو باد و جهان به کام تو باد

که صورت همه خیری و عالم صوری