رفتن یعقوب به گرگان به حرب عبدالله بن محمدِ صالح و حسن زید
چون یعقوب به نزدیک گرگان رسید ایشان هر دو به طبرستان شدند ، یعقوب از پس ایشان به تاختن برفت و فوجی سپاه بربُنه بگذاشتند(١) که شما خوش خوش از پس من همی آئید ،[ وخود برفت و] بساری(۲) به ایشان اندر رسید ، چون یعقوب را بدیدند هزیمت کردند به هیچ حرب، حسن زید به کوه دیلمان اندرشد، عبدالله بن محمد ابن صالح به دریا اندر شد، مرزبان طبرستان عبدالله را بگرفت و بند کرد و بیاورد که پیش یعقوب آرد، عزیز بن عبدالله(۳) مرز بان را دید با فوجی سپاه از انِ یعقوب، عبدالله را بدیشان سپرد و خود بازگشت که نباید که دیلمان با حسن زید یکی شوند و قصد من کنند، و عزیز بن عبدالله را(۴) ازو بپذیرفت، و عبدالله بن محمد بن صالح را به نزدیک یعقوب آورد بند بر نهاده، چون عبدالله را پیش وی کردند، عبدالله بسیار سخن ها کرده بود به غیبت یعقوب، فرمان داد تا گردنش بزدند(۵) وز آنجا بازگشت وبه نشابور آمد و آنجا بنشست.