کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر عجب که خواجه به رنگی که طفل بود بماند که ریش خواجه سیه بود و گشت رنگ دگر بگویمت که چرا خواجه زیر و بالا گفت بدان سبب که نگشتست خواجه زیر و زبر به چار پا و دو پا خواجه گرد عالم گشت ولیک هیچ نرفتست قعر بحر به سر گمان خواجه چنانست که خواجه بهتر گشت ولیک هست چو بیمار دق واپستر به حجت و به لجاج و ستیزه افزون گشت ز جان و حجت ذوقش نبود هیچ خبر طریق بحث لجاجست و اعتراض و دلیل طریق دل همه دیدهست و ذوق و شهد و شکر