بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی کی داند وسعت خرجم کجا گشتهست هر خرجم چو دیدم داد و جود تو شدم محو وجود تو یکی رنگی برآوردم که گویی باغ را وردم تو داوود جوانمردی امام قدرالسردی چو من محصون آن سردم برون از گرم و از سردم چو عکس جیش حسن تو طراد آورد بر نقشم برون جستم ز فکرت من نه در عکسم نه در طردم خمش کن کاندر این وادی شرابی بود جاویدی رواق و درد او خوردم که هر دو بود درخوردم