زین بفرمودست آن آگه رسول

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
زین بفرمودست آن آگه رسول که هر آنک مرد و کرد از تن نزول نبود او را حسرت نقلان و موت لیک باشد حسرت تقصیر و فوت هر که میرد خود تمنی باشدش که بدی زین پیش نقل مقصدش گر بود بد تا بدی کمتر بدی ور تقی تا خانه زوتر آمدی گوید آن بد بیخبر میبودهام دم به دم من پرده میافزودهام گر ازین زودتر مرا معبر بدی این حجاب و پردهام کمتر بدی از حریصی کم دران روی قنوع وز تکبر کم دران چهرهی خشوع همچنین از بخل کم در روی جود وز بلیسی چهرهی خوب سجود بر مکن آن پر خلد آرای را بر مکن آن پر رهپیمای را چون شنید این پند در وی بنگریست بعد از آن در نوحه آمد میگریست نوحه و گریهی دراز دردمند هر که آنجا بود بر گریهش فکند وآنک میپرسید پر کندن ز چیست بیجوابی شد پشیمان میگریست کز فضولی من چرا پرسیدمش او ز غم پر بود شورانیدمش میچکید از چشم تر بر خاک آب اندر آن هر قطره مدرج صد جواب گریهی با صدق بر جانها زند تا که چرخ و عرش را گریان کند عقل و دلها بیگمان عرشیاند در حجاب از نور عرشی میزیند