آئینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

از کتاب: کلیات بیدل ۱/۴ غزلیات (نسخهٔ کابل) ، فصل غزلیات ، غزل

آئینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

چون د اغ جنون شعله نقاب است دل ما

عمری ست که چون آینه در بزم خیالت

حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما

مائیم و همین موج فریب نفسی چند

سرچشمهٔ مگوئید سراب است دل ما

پیمانهٔ ما پر شود آندم که ببالیم

در بزم تو هم ظرف حباب است دل ما

آتش زن ونظارة بیتابی ماکن

جزسوختن آخربه چه باب است دل ما

لعل تو به حرف آمد و دادیم دل ازدست

یعنی به سؤ ال تو جواب است دل ما

ما جرعه کش ساغر سرشارگدازیم

شبنم صفت از عا لم آب است دل ما

تا چیست سرانجام شمار نفس آخر

عمریست که درپای حساب است دل ما

حسرت ثمرکوشش بی حاصل خویشیم

ازبس که نفس سوخت کباب است دل ما

دریا به حبابی چقدر جلوه فروشد

آئینهٔ وصلیم و حجاب است دل ما

صد سنگ شد آئینه وصد قطره گهربست

افسوس همان خانه خر اب است دل ما

تا جنبش تار نفس افسانه طراز است

بیدل به کمند رگ خواب است دل ما