ماه دیدم شد مرا سودای چرخ

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ماه دیدم شد مرا سودای چرخ آن مهی نی کو بود بالای چرخ تو ز چرخی با تو میگویم ز چرخ ور نه این خورشید را چه جای چرخ زهره را دیدم همیزد چنگ دوش ای همه چون دوش ما شبهای چرخ جان من با اختران آسمان رقص رقصان گشته در پهنای چرخ در فراق آفتاب جان ببین از شفق پرخون شده سیمای چرخ سر فروکن یک دمی از بام چرخ تا زنم من چرخها در پای چرخ سنگ از خورشید شد یاقوت و لعل چشم از خورشید شد بینای چرخ ماه خود بر آسمان دیگرست عکس آن ماهست در دریای چرخ