سبکتری تو از آن دم که میرسد ز صبا

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
سبکتری تو از آن دم که میرسد ز صبا ز دم زدن نشود سیر و مانده کس جانا ز دم زدن کی شود مانده یا کی سیر شود تو آن دمی که خدا گفت یحیی الموتی دهان گور شود باز و لقمه ایش کند چو بسته گشت دهان تن از دم احیا دمم فزون ده تا خیک من شود پرباد که تا شوم ز دم تو سوار بر دریا مباد روزی کاندر جهان تو درندمی که یک گیاه نروید ز جمله صحرا فروکش این دم زیرا تو را دمی دگر است چو بسکلد ز لب این باد آن بود برجا