مطربا عیش و نوش از سر گیر

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
مطربا عیش و نوش از سر گیر یک دو ابریشمک فروتر گیر ننگ بگذار و با حریف بساز جنگ بگذار جام و ساغر گیر لطف گل بین و جرم خار مبین جعد بگشا و مشک و عنبر گیر فربه از توست آسمان و زمین این یک استاره را تو لاغر گیر داروی فربهی خلق تویی فربهش کن چو خواهی و برگیر خرمش کن به یک شکرخنده شکری را ز مصر کمتر گیر بخت و اقبال خاک پای تواند هر چه میبایدت میسر گیر چونک سعد و ظفر غلام تواند دشمنت را هزار لشکر گیر ای دل ار آب کوثرت باید آتش عشق را تو کوثر گیر گر غلامی قیصرت باید بندهاش را قباد و قیصر گیر هر که را نبض عشق مینجهد گر فلاطون بود تواش خر گیر هر سری کو ز عشق پر نبود آن سرش را ز دم مأخر گیر هین مگو راز شمس تبریزی مکن اسپید و جام احمر گیر