هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است شیردل کی بود آن کو ز جگر بگریزد دل چو طوطی بود و جور دلارام شکر طوطیی دید کسی کو ز شکر بگریزد پشه باشد که به هر باد مخالف برود دزد شب باشد کز نور قمر بگریزد هر سری را که خدا خیره و کالیوه کند صدر جنت بهلد سوی سقر بگریزد و آنک واقف بود از مرگ سوی مرگ گریخت سوی ملک ابد و تاج و کمر بگریزد چون قضا گفت فلانی به سفر خواهد مرد آن کس از بیم اجل سوی سفر بگریزد بس کن و صید مکن آنک نیرزد به شکار که خیال شب و شب هم ز سحر بگریزد