سخن اندر ناحیت حدود ماوراءالنهر و شهرهای وی
حدود ماوراءالنهر ناحیتهاییست پراکنده بعضی برمشرق ماوراءالنهر است و بعضی بر مغرب وی است، اما آنک اندرمشرق ماوراءالنهرست، مشرق وی حدود چغانیان است، وشمال وی حدود سروشنست ازماوراءالنهر.
۱-ختلان ۴، ناحیتیست اندرمیان کوهها، بزرگ وآبادان،وبسیارکشت و بسیارمردم ونعمتای فراخ و پادشای وی ازملوک اطرافست
۱-صبران. ۲طراز. ۳-تکابکت۲ ۴- تلفظ صحیح این کلمه با خاء مضموم و تاء مشدد است.
119 26
و مردمان این ناحیت مردمانی جنگی اند و اندرحدود وی از سوی تبت مردمانی اند وحشی اندربیابانها و اندرکوههاء وی معدن سیمست و زر، و ازین [ ناحیت ] اسبان نیک خیزد بسیار.
۲ – هلمک ۱ – قضبۀ ختلانست و مستقر پادشاهست ، شهریست ببرا کوه نهاده، بسیارمردم با روستاهاء بسیار.
۳ – نچارا – شهریست استوارواندرمیان دو رود نهادۀ یکی خرناب و دیگرجیحون، واو را ناحیتیست تا بحدود بدخشان بکشد، واو را روستابیک خوانند.شهریست ازیک سوی جیحونست ودیگری سوی کوه،جاییی بسیارنعمتست و بارگاه ختلانست.
۴ – بارغر ۲، شهریست آبادان و بسیار کشت و برزوبسیارمردم.
۵ – بارسارغ،منک، ملیات ۳ – شهرکهاییی اند خرد و بسیارنعمت و آبادان و مردمان جنگی.
۶ – وخش – ناحیتست آبادان و برکرانۀ وخشاب نهاده.
۷ – هلاورد – قصبۀ وخش است، شهریست با کشت و برز وروستاهاء بسیار ومردمان تیرانداز وجنگی.
۸ – لیوکند ۴- ازوخش است، جاییست کی ازوی گوسپند وخشی خیزد.
_____________________________________________________
۱-هلبوک ۲- پارغر ۳- تملیات ۴- بایاء مجهول
120 26
۹ – ژاشت ۱- ناحیتیست اندر کوهها و شکستگی ها و اندر میان بتمان و ختلان نهاده با روستاها و کشت و برز بسیار و مهتران این ناحیت را دهقان زاشت ۱ خوانند.
۱۰ – و گروهی مردمانند کی ایشان را کمیجیان خوانند واندرحدود ختلان وچغانیان نشسته اند، مردمانی اند دلاوروجنگی و دزد پیشه و خواستۀ ایشان گوسپند است و برده وایشان را دهها و روستاهای بسیارست وهیچ شهرنیست واما آنک اندرحدود چغانیان اند، میان شومان و بشکرد ناحیتیست کی آنرا سیلاکان ۲ خوانند آنجا باشند و انک اندر حدود ختلانند میان نملیات ۳ و منک باشند ، میان کوه و دشت نشسته با آبهای روان و جای خوش و هرگروهی اندرفرمان امیر ناحیت خویش اند وامیران ختلان را وچغانیان چون باید ازیشان یاری خواهند ۴.
۱۱ – ترکان کنجینه ۵ گروهی مردمانند اندک، واندرکوهی کی میان ختلان و چغانیان اند، اندردرۀ نشسته اند وجاییی سخت استواست و این مردمانی اند دزد پیشه، کاروان شکن [ ۲۵b ] و شوخ روی واندرآن دزدی جوانمرد پیشه وایشان تا سی فرسنگ و چهل فرسنگ ازگردآن ناحیت خویش بروند بدزدی و ایشان با امیرختلان وآن چغانیان پیوستگی نمایند.
____________________________________________________________
1-راشت. 2-باباءمجهول. 3-تملیات. 4-برای معنی کلمه"یاری"بزین الاخبار گردیزی چاپ محمد ناظم 26 ن.ک.ترکیب"چون باید|در همین کتاب ص b 30 آمده است. 5-کنجینه.
121 26
۱۲– در تبت – دهیست و آنجا دریست برکوه نهاده و آنجا مسلمانانند کی باژ ستانند و راه نگاه دارند، وچون ازاین دربیرون شوی بحدود وخان اندر افتد.
۱۳ – رختجب - دهیست از وخان و اندروی گبرکان وخی اند.
۱۴ - سکاشم ۱،شهریست و قصبۀ ناحیت ازوخان است، واندروی گبرکانند ومسلمانان وملک وخان ۱ آنجا نشیند،وازحدودوی روی نمدزین، وتیروخی خیزد.
۱۵ – خمداذ جاییست کی اندر[ و ] بت خانهای وخیانست، واندروی اندکی تبتیان اند، و بردست چپ اوحصاریست کی اندروی تبتیانند.
۱۶- سنگلنج ۳ - بردامن کوه است ومعدن بیجا دۀ بدخشی ولعل اندرین کوهست وبنزدیکی معدن آبیست گرم وایستاده چنانک دست از گرمی دروی نتوان کرد،وازمعدن تابتبت یک روزونیم راهست.
۱۷-وازنجا بگذری ناحیتی آید اورا روستاءملحم ۴خوانند.
۱۸- سمرقندان- دهیست بزرگ و اندروی هندوانند وتبتیانند ووخیانند ومسلمانان اند، سرحداست وآخرحدود ماوراءالنهرست.
۱۹- بلور ۵- ناحیتیست عظیم و این ناحیت را ملکیست وچنین گوید
________________________________________________________________
۱-اشکاشم ۲- وخان ۳- سنگلیج ۴- بلجم ، ملجم ۵- ن. ک ۱۱
122 26
کی ما فرزند آفتابیم وتا آفتاب برنیاید ازخواب برخیزد و گوید کی فرزند نباید کی پیش ازپدربرخیزد وآنرابلورین شاه خوانند، واندرین ناحیت نمک نبود مگرانک از کشمیر آرند.
۲۰- اندراس ؟ - شهریست کی اندروی تبتیانند وهندوان وازنجا تا کشمیردوروزه راهست{ وآن خانها کی اندرصورت میان رخذ و مولتان است همه دههاست و منزلهاء کاروانست و اندر بیابان جایهای بی نعمت و تنگ علف} ۲.
۲۱- واما خوارزم، انک بر مغرب ماوراءالنهرست حدود خوارزم است.
۲۲- کاژ ۳ قصبۀ خوارزم است و در ترکستان غوزست و بار گاه ترکان و ترکستان و ماوراءالنهرست و خزرانست و جای بازر کانانست و پادشای وی از ملوک اطرافست واورا خوارزم شاه خوانند، ومردمان وی مردمان غازی پیشه وجنگی اندروشهری با خواستۀ بسیارست و از وی روی مخده، و قزا گند و کرباس، ونمد،وترف ورخبین خیزد.
۲۳- خشمیثن- شهرکیست جای بازرگانان وخواستۀ بسیاراست.
۲۴ – نواژبان – شهر یست باباره و درهاء۴ آهنین و آبهای روان ومردم بسیار.
_______________________________________________________________
۱-در اصل: دوزه راهست ۲- جمله های میان { } ظاهرا به ۲۴، ۱۶مربوط است ۳- کاث ۴- دراصل: دریاهاء
123 26
۲۵ – گرگانج،شهریست کی اندرقدیم آن ملک خوارزمشاه بودی واکنون پادشاییش جداست و پادشای اورا امیرگرگانج خوانند و شهریست باخواستۀ بسیارودرترکستان وجای بازرگانان واین دوشهرست: شهراندرونی و شهربیرونی، ومردمان وی معروفند بجنگ و تیراندازی.
۲۶ – کردنازخاس ۱ ، بذمینیه – ده قراتگین سه شهرکند و اندروی مردمانی اندک وجاییی با کشت و بزر.
۲۷ – کردر – شهرکیست با مردم بسیار [۲۶a ] و کشت و برز وازوی پوست بره بسیار خیزد.
۲۸ – خیو ۲ – شهرکیست خرد باباره و از گرگانج است.
۲۹ – جند، جواره، ده نو- سه شهرکند برکرانۀ رود چاچ نهاده ازخوارزم برده منزل و ازپاراب بربیست منزل وملک غوزان بزمستان بدین ده نوباشد.