مگردان روی خود ای دیده رویم

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
مگردان روی خود ای دیده رویم به من بنگر که تا از تو برویم سبوی جسمم از چشمهات پرآب است مکن ای سنگ دل مشکن سبویم تو جویایی و من جویانتر از تو کی داند تو چه جویی من چه جویم همین دانم که از بوی گل تو مثال گل قبا در خون بشویم منم ضراب و عشقت چون ترازو از این خاموش گویا چند گویم زهی مشکل که تو خود سو نداری و من در جستن تو سو به سویم تو اندر هیچ کویی درنگنجی و من اندر پی تو کو به کویم