مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان گر رقیب او بداند گو بدان و گو بدان سر او را نقش کردم نقش کردم نقش کرد هر که خواهد گو بخوان و گو بخوان و گو بخوان پیش منکر می شدم من نیستم من نیستم هستم اکنون در میان و در میان و در میان گر تو گویی کو درستی کو درستی کو گواه در شکست من بیان و صد بیان و صد بیان اشک چشمم بس گواه و بس گواه و بس گواه رنگ رویم بس نشان و بس نشان و بس نشان نک نشان لاله رویی لاله رویی لالهای بر رخ من زعفران و زعفران و زعفران جز صلاح الدین نداند این سخن را این سخن من غلام زیرکان و زیرکان و زیرکان