نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد آنک تواضع کند نگذرد از حد خویش یابد او هستی باقی بیرون ز حد وا کن صندوق زر بر سر ایمان فشان کخر صندوق تو نیست یقین جز لحد تو لحد خویش را پر کن از زر صدق پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد هر چه تو را غیر تو آن بدهد رد کنی چون بدهی تو همان دانک شود بر تو رد قلب میاور بدانک غره کنی مشتری ترس ز ویل لکل جمع مالاوعد آنک گشادی نمود نفس تو را تنگیست گفت خدا نفس را بسته امش فی کبد