هم ایثار کردی هم ایثار گفتی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
هم ایثار کردی هم ایثار گفتی که از جور دوری و با لطف جفتی چراغ خدایی به جایی که آیی حیات جهانی به هر جا که افتی تو قانون شادی به عالم نهادی چهها بخش کردی چه درها که سفتی ولیکن ز مستان به مکر و به دستان شرابیست نادر که آن را نهفتی به بازار راعی چه نادرمتاعی به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی به زیر و به بالا تو بودی معلا فلک را دریدی چمن را شکفتی به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی چو پاکان گردون نخوردی نخفتی تو کن شرح این را که در هر بیانی چو با دل جنوبی غبارات رفتی