بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر که آدمی و پری در ره تو بیسر و پاست پریر جان من از عشق سوی گلشن رفت تو را ندید به گلشن دمی نشست و نخاست برون دوید ز گلشن چو آب سجده کنان که جویبار سعادت که اصل جاست کجاست چو اهل دل ز دلم قصه تو بشنیدند ز جمله نعره برآمد که مست دلبر ماست پس آدمی و پری جمع گشت بر من و گفت بده ز شرق نشانها که این دمت چو صباست جفات نیز شکروار چاشنی دارد زهی جفا که در او صد هزار گنج وفاست قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست