بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر تا ز روی من به روزنهای غیبی بنگری روی زرینم به هر سو شش جهت را لعل کرد تا ز لعل تو بیاموزید رویم زرگری شش جهت گوسالهای زرین و بانگش بانگ زر گاوکان بر بانگ زر مستان سحر سامری شیرگیرا گاو و گوساله به بانگ زر سپار چونک شیر و شیرگیر جام صرف احمری دشمن اسلام زلف کافرت ما را بگفت دور شو گر ممنی و پیشم آ گر کافری گفتمش این لافها از شمس تبریزیستت گفت آری و برون آورد مهر دلبری