تا بفرعون آمدند آن ساحران

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
تا بفرعون آمدند آن ساحران دادشان تشریفهای بس گران وعدههاشان کرد و پیشین هم بداد بندگان و اسپان و نقد و جنس و زاد بعد از آن میگفت هین ای سابقان گر فزون آیید اندر امتحان برفشانم بر شما چندان عطا که بدرد پردهی جود و سخا پس بگفتندش به اقبال تو شاه غالب آییم و شود کارش تباه ما درین فن صفدریم و پهلوان کس ندارد پای ما اندر جهان ذکر موسی بند خاطرها شدست کین حکایتهاست که پیشین بدست ذکر موسی بهر روپوشست لیک نور موسی نقد تست ای مرد نیک موسی و فرعون در هستی تست باید این دو خصم را در خویش جست تا قیامت هست از موسی نتاج نور دیگر نیست دیگر شد سراج این سفال و این پلیته دیگرست لیک نورش نیست دیگر زان سرست گر نظر در شیشه داری گم شوی زانک از شیشهست اعداد دوی ور نظر بر نور داری وا رهی از دوی واعداد جسم منتهی از نظرگاهست ای مغز وجود اختلاف ممن و گبر و جهود