برای مصلحت تست خلق ملک و ملک
برای مصلحت تست خلق ملک و ملک
کشیده اند ز بهر تو بارگاه فلک
ترا بملک یقین میزنند کوس شرف
تو اوفتاده زدون فطرتی بورطهٔ شک
سراغ جلوهٔ حق از غبار خود دریاب
مباش بیخبر از جستجو که اوست ممک
اگر بفهم حواس و قوی بپردازی
ترا ز صورت اسما نشان دهد هر یک
وگر ز نور حقیقت نداری آگاهی
برو بدیدهٔ غفلت نظر فگن آهک
عیار خیر و شر از دیگران چه میجویی
تا ملت سره و قلب دهر راست محک
غبار وهم ز طبع درشت خود بردار
چو سنگ صاف شد آینهٔ است یا عینک
بنردبان توجه بر اباوج سماک
مرو ز همت افسرده در حضیض سمک
سر هوا زدهٔ حرص پایمال خوشست
مباد عقل صفت جا دهیش بر تارک
چراغ علم میفروز جز بقدر شهود
خطاست دانش بسیار و بینش اندک
ز اختلاط بد و نیک محتر ز میباش
بپای آبله پرور مرو بکان نمک
مراد دماغ تو تسکین و پنبه ها نشتر
امید زخم تو بهبود و مرهم است گزک
ز جهل تکیه مکن بر صف غرور نفس
برنگ موج طلب از شکست خویش کمک
درین سرا چهٔ نسیان ز صفحهٔ باطن
مکن نقوش محبت بمشق غفلت حک
ز خواب سر بدر آور که طبل کوب رحیل
بطبل عمر ز اثفاس میزند چو بک
نه غفلت است ثبات آشیان نه آگاهی
نه ابله است درینجا مقیم و نه زیرک
بخود مچین که سر انجام بایدت واچید
خمش که عاقبت کار بستن است حنک
سحر بروی جهان تیغ میکشد هر روز
شهاب از نم خون آب میدهد ناوک
ز کهکشان همه گرد فساد می بالد
نجوم نیست همان فتنه میزند چشمک
خوش آنکه دامن صحرای نیستی گیری
که غیر خاک مقامی ندارد این مسلک
درین گذر پی جمعیت توکل گیر
ز چاه مهلک پست و بلند آز حذر