ای هفت دریا گوهر عطا کن

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای هفت دریا گوهر عطا کن وین مسها را پرکیمیا کن ای شمع مستان وی سرو بستان تا کی ز دستان آخر وفا کن بگریست بر ما هر سنگ خارا این درد ما را جانا دوا کن ای خشم کرده دیدار برده این ماجرا را یک دم رها کن احسان و مردی بسیار کردی آن مردمی را اکنون دو تا کن ای خوب مذهب ای ماه و کوکب در ظلمت شب چون مه سخا کن درد قدیمی رنج سقیمی گرد یتیمی از ما جدا کن گر در نعیمم در زر و سیمم بیتو یتیمم درمان ما کن من لب ببستم در غم نشستم بگشای دستم قصد لقا کن