آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن

از کتاب: کلیات بیدل ۱/۴ غزلیات (نسخهٔ کابل) ، فصل غزلیات ، غزل

آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن

زین دو دم زندگئی تا به قیامت مردن

داغ یأسم که به کیفیت شمع است اینجا

آگهی سوختن و بستن چشم افسردن

فرصت هستی از ایمای تعین خجل است

صرفهٔ نقد شرر نیست مگر نشمردن

پارسائی چقدر شرم فضولی دارد

بال سعی مگس و ناله به عنقا بردن

مشت خاکیم کمینگاه هوائی که مپرس

چه خیالست به پرواز عنان نسپردن

دل تنک حوصله و دشت تعلق همه خار

یا رب این آبله را چند توان آزردن

چه توان کرد به هر بی جگری ها بیدل

ناگزیریم ز دندان به جگر افشردن