یار آمد به صلح ای اصحاب
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب
نوبت هجر و انتظار گذشت
فادخلوا الدار یا اولی الالباب
آفتاب جمال سینه گشاد
فاخلعوا فی شعاعه الاثواب
ادب عشق جمله بیادبیست
امه العشق عشقهم آداب
باده عشق ننگ و نام شکست
لا رأسا تری و لا اذناب
لذت عشق با دماغ آمیخت
کامتزاج العبید بالارباب
دختران ضمیر سرمستند
وسط روض القلوب و الدولاب
گر شما محرم ضمیر نهاید
فاسلوهن من وراء حجاب
شمس تبریز جام عشق از تو
و خذ الکبد للشراب کباب