چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی درون روزن عالم چو روز بخت فتادی هزار سوسن نادر ز روی گل بشکفتی هزار رسم دل افزا بدان چمن بنهادی هزار اطلس کحلی بنفشه وار دریدی که پر و بال مریدی و جان جان مرادی در آن زمان که به خوبی کلاه عقل ربایی نه عقل پره کاهست و تو به لطف چو بادی چه عقل دارد آن گل که پیش باد ستیزد نه از نسیم ویستش جمال و نیک نهادی میی که کف تو بخشد دو صد خمار به ارزد چگونه گیج نگردد سر وجود ز شادی