آخر گل و خار را بدیدی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را بدیدی از عالم خاک برگذشتی و آن گرد و غبار را بدیدی میخند چو گل در این گلستان کان جان بهار را بدیدی بی کار شدی ز کار عالم چون حاصل کار را بدیدی چون باده ساقی اندرآمیز چون رنج خمار را بدیدی