ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کانها کانی و چیز دیگر ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی وی مشرب مذاقی آنی و چیز دیگر ای مشعله یقین را وی پرورش زمین را وی عقل اولین را ثانی و چیز دیگر ای مظهر الهی وی فر پادشاهی هر صنعتی که خواهی تانی و چیز دیگر هر گون غرایبی را هر بوالعجایبی را هر غیب و غایبی را دانی و چیز دیگر زان عشق همچو افیون لیلی کنی و مجنون ای از سنات گردون سانی و چیز دیگر ای نور صدرها را اومید صبرها را بر اوج ابرها را رانی و چیز دیگر ای فخر انبیا را وی ذخر اولیا را وی قصر اجتبا را بانی و چیز دیگر ای گنج مغفرت را وی بحر مرحمت را من غیر درگهت را شانی و چیز دیگر چشمی که غیر رویت بیند ز بهر زینت باشد در این جریمت زانی و چیز دیگر ای اصل اصل مبدا وی دستگیر فردا گشتم به دست سودا عانی و چیز دیگر پرست این دهانم بر غیر تو نخوانم چون هست غیر گوشت فانی و چیز دیگر