آه که دلم برد غمزههای نگاری

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
آه که دلم برد غمزههای نگاری شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه درد و غم چون تو یار و دلبر باری از پی این عشق اشکهاست روانه خوب شهی آمد و لطیف نثاری چشم پیاپی چو ابر آب فشاند تا ننشیند بر آن نیاز غباری کان شکر آن لبست باد بقایش تا که نماند حزین و غوره فشاری نک شب قدرست و بدر کرد عنایت بر دل هر شب روی ستاره شماری بی مه او جان چو چرخ زیر و زبر بود ماهی بیآب را کی دید قراری خود تو چو عقلی و این جهان همه چون تن از تن بیعقل کی بیاید کاری خلعت نو پوش بر زمین و زمانه خلعت گل یافت از جناب تو خاری گر نبدی خوی دوست روح فشانی خود نبدی عاشقی و روح سپاری خرقه بده در قمارخانه عالم خوب حریفی و سودناک قماری بهر کنارش همی کنار گشایم هیچ کس آن بحر را ندید کناری تن بزنم تا بگوید آن مه خوش رو آنک ز حلمش بیافت کوه وقاری