کدیهی میکنم سبک بشنو

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
کدیهی میکنم سبک بشنو خبر عشق میدهم بگرو نفسی با خودم قرینی ده که به میزان نهند با زر جو تو نوی بخش و بندهی تو کهن کهنم را به یک نظر کن نو پیشهی کیمیا خود این باشد که مس تیره را ببخشد ضو کرمت را بگوی تا بدهد درخور شام بنده روغن عو ای دل آن شاه سوی بیسویی است خلق هرسو دند تو کم دو فکر مردم به هر سوی گرواست تو بلاحول فکر را کن خو بیسوی عالمی است بس عالی شش جهت وادییست بس درگو کار امروز را مگو فردا تا نه حسرت خوری نه گویی لو چشمکت میزند رقیب غیور چشم ازو بر مگیر لاتطغو شمس تبریز خضر عین یقین وارهان خلق را ز عینالسو قصابی سوی گولی گوشت انداخت چو دیدش زفت گوشت گاو پنداشت یکی ران دگر سوی وی افکند بگفتا گاو مردهست این زهی گند خدا بخشید آنچ اسباب کامست تو گفتی چیست این؟ خود داد عامست کنون شد عام کان با تو بپیوست نجس شد چونک در کردی درو دست نسازد گول را بخل و سخاوت که گردد هر دوش مایهی عداوت گریز از گول اندر سور و ماتم چو عیسی ای پدر والله اعلم