تو چرا بیدار کردی مر مرا

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
تو چرا بیدار کردی مر مرا دشمن بیداریی تو ای دغا همچو خشخاشی همه خواب آوری همچو خمری عقل و دانش را بری چارمیخت کردهام هین راست گو راست را دانم تو حیلتها مجو من ز هر کس آن طمع دارم که او صاحب آن باشد اندر طبع و خو من ز سرکه مینجویم شکری مر مخنث را نگیرم لشکری همچو گبران من نجویم از بتی کو بود حق یا خود از حق آیتی من ز سرگین مینجویم بوی مشک من در آب جو نجویم خشت خشک من ز شیطان این نجویم کوست غیر کو مرا بیدار گرداند بخیر گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر میر ازو نشنید کرد استیز و صبر