گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد گر بزد ناداشت زخمی از سر مستی چه باک ور ز طراری ربودم رخت طراری چه شد ور یکی زنبیل کم شد از همه بغداد چیست ور یکی دانه برون آمد ز انباری چه شد ای فلک تا چند از این دستان و مکاری تو گر یکی دم خوش نشیند یار با یاری چه شد گوییم از سر او ناگفتنیها گفتهای چند گویی چند گویی گفتهام آری چه شد گر میان عاشق و معشوق کاری رفت رفت تو نه معشوقی نه عاشق مر تو را باری چه شد از لب لعلش چه کم شد گر لبش لطفی نمود ور ز عیسی عافیت یابید بیماری چه شد گر براتست امشب و هر کس براتی یافتند بی خطی گر پیشم آید ماه رخساری چه شد شمس تبریزی اگر من از جنون عشق تو برشکستم عاشقان را کار و بازاری چه شد