وقعت بده

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

مردمان سیستان به روستاق بده از جهت قراتاش بن طغان بک عسی(٦)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. در اصل چنین بوده و بعد با مركب الحاقی [به مملکت] شده و ما اصل را مراعات میکنیم و [باز مملکت خویش آمد] یعنی به مملکت خویش بازگشت.

۲. قرا ارسلان بوری بن معزالدوله مولی امیرالمؤمنین - پسر امیر موسی بیغو است در این کتاب، ليكن در شجرهٔ راوندی فرزندان بیغو را به قرار ذیل ضبط کرده است: يوسف - ارتاش ینال - مسعود ینال - الامير فرخزاد، و فقد در خاندان الب ارسلان دو تن بدین نام هستند یکی بوری بارس پسرش و دیگر بوری تکین نبیره اش پسر تکش - و نیز در حاشیه (۳) صفحه ۱۹ راحة الصدور نام ((فرا ارسلان غازی)) برده شده لیكن وی را پسر قتلمش بن اسرائیل میشمارد نه موسی بیغو.

۳. بعد از لفظ طغرل به قدر دو کلمه در متن اصل کتاب سفید است و معلوم می شود در اصل اصل کتاب آنجا را برای نوشتن لقب خالی گذاشته اند، و نیز به جای ((محمدی)) در اصل ((احمد)) بود.

۴. این جمله مانند آغاز فصل است ليكن در متن اصل جزء مطلب درآمده است . و پس از آن هم تفصیلی ندارد در کتاب تاریخ سیستان از اینجا رفته رفته سياقتش عوض می شود، و چنان که از چند صفحه بعد خواهیم دید جملات متن کوتاه می شود و به جمله های مصدری شبیه به همین جمله که به عنوان فصول شبیه تر است تا به ادای تاریخ مبدل میگردد . و ازین رویه و به مناسبت لفظ  ((ادام الله ملکه)) که نسبت به سلطان طغرل سلجوقی نوشته می توان حدس زد که اصل کتاب در این زمان . یعنی در زمان ریاست امیر ابوالفضل نصر بن احمد مرلی امیرالمؤمنین تألیف شده است.

۵.از اول این فصل چبزی افتاده است مانند ((غارت شدن... یا:کشتن...))

۶.علسی، هم خوانده می شود.




- لعنه الله - روز دوشنبه بیست و هفتم رمضان سنهٔ خمس و اربعین و اربعمائه وقت قران نحسین اندر حوت.

و آنچنان بود که او به سیستان آمد و قصد آن کرده بود که به مکران رود، روزی چند او را مهمان داشتند و گفتند اکنون بباید رفتن از بسیار الوافي (كذا) که میکردند لشکر او، گفت: مرا پنج روز دیگر علف دهید تا عید سیستان ببینیم، پس بروم، ندادند، به خشم برفت و به بده فرود آمد، و با رعيّنان جنگ آغاز کرد، و خانه هاء ایشان خراب کردن گرفت و ایشان را کشتن؛ شب دوشنبه امیر اجل سید بوالفضل امیر بوری را با فوجی ترکمانان نامزد کرد، و امیر اسمعیل قوقهی و امیر بوجعفر قوقهی وامیر احمد برادر وی را با مردمان اوق نامزد کرد، و سرکشان و مردمان پیش زِرِه را به امیر اجل طاهر اسپرد و او را به ایشان نامزد کرد، و غلامان خویش را هم با وی نامزد کرد . چون قريب سواری دویست از ترکمانان و غلامان خویش و مردی پانصد با سلاح تمام، [و خود] با ایشان برفت تا به در شهر، و همه را وصّیت می کرد که نگاه دارید تا هیچ کس را نکشید و خون از سر نیارد (كذا) بانگ بر زنید تا بشوند؛ ایشان برفتند، و این ترکمانان که با امیر بوری بودند پیش از آنکه به الشكر رسیدند بانگ کردند، ترکمانان لشکرگاه خویش بگذاشتند وخود برفتند،ایشان بیامدند و غارت کردند، و خویشتن را کالای بارکردند، و همه متفرق شدند، و هرکسی جداگانه روی به شهر نهادند، چون بامداد روشن شد، ترکمانان باز آمدند و جنگ آغاز کردند، و تا نماز پیشین جنگ میکردند،ترکمانان میربوری بگریختند،وامیر بوری و امیرطاهر پشت بدادند،و پیادگان را به دست ایشان بگذاشتند و امیر اسمعیل و امیر بوجعفر به خانه اندر شدند وحصار گرفتند وجنگ کردند یک دوروز دیگر[و] روزسیم ایشان را فرود آوردند وبگرفتند، وقریب دویست مرد آنجا کشته شد، وامیر اسمعیل را بیست هزار دینارباز فروختند، وامیر جلیل سید با نصر آنجا رفت و گروکان وی می بود تا زر بدادند و او برفت والسلّم. 

بند کردن خواجه بزرگ(١) امیر بیغو به قلعه اسپهبد از میان لشکری که بر خود آورده بود، و امیر بوری پسر بیغو پنجم شعبان سنهٔ خمس و اربعین و اربعمائه، و دیگر روز لشکرکه با وی بود و امیر بوری(٢) قصد رفتن کردند باز هراة، و او را بیاوردند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. معلوم نیست این خواجهٔ بزرگ کیست، و این جمله تا سر فصل بسیار درهم و ناتمامست

۲ظ: بیغو




به قلعه ارک و پنجم رمضان این سال کشته شد.